S³_part 25: بهترین جایی که میتونم باشم

1.1K 175 214
                                    

سلام بچهها، من پشمام ریخته. تو سه چهار ساعت پونصد تا ووت دادید و روز بعدش، حتی 600 تا ووت از تعداد شرطا هم جلوتر زدید...
منی که فکر میکردم تا چند روز شرطا نمیرسه:
پشمایی که دیگه ندارم:
به قول چند تا از ریدرا، خودم ریختم، پشمام مونده😃😂
سرعت آرمیا همیشه پشم ریزونه، مرسی از تک تک ووت هایی که دادید❤
و تک تک کامنتایی که گذاشتید.❤❤
یه روزه تمام شرطا رو رسوندید *_* ❤

نکته برای ریدرای حسابگر و دقیقمون: پارت اسپویل فصل سوم رو مجبور شدم حذف کنم، وقتی حذفش کردم که صد تا از شرطا بالاتر بودید و حذفش باعث نمیشد ووتایی که برای شرط رسوندید کمتر از حد نصاب بشن. اون پارت هم به این خاطر پاک کردم چون حال نداشتم از اول ویرایشش کنم، چون بعضی سناریوها همونطور که خودتون میدونید، تغییر کرد. اون پارت هم حدود صدتا ووت و هزارتا ویو داشت، به همین خاطر ووتا پایینتر شد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

سه روز بعد

یونگی در جواب لبخند هوسوک، لبخند خسته ای زد.
~به نظرت حاضر میشه ببخشمون؟

هوسوک آهی کشید و همونطور که کانال های تلویزیون رو بالا و پایین میکرد، جواب یونگی رو داد.
_نمیدونم، فقط امیدوارم کوتاه بیاد و حداقل حاضر بشه باهامون با تلفن هم که شده در ارتباط باشه.

یونگی سری تکون داد آه عمیق و سوزناکی کشید. از جاش بلند شد و رو به تهیونگی که به نقطه‌ای نامعلوم خیره شده بود و از قیافه زارش مشخص بود اون هم مثل یونگی و بقیه‌ی اعضا تو فکر جونگ کوکه، رفت.

~جیمین رو ندیدی؟

پسر بزرگتر پرسید و پسر کوچکتر که انگار متوجه حرفش نشده بود و همچنان تو اعماق اقیانوس ذهنش غوطه‌ور بود، همچنان به همون نقطه خیره موند.

~با تو ام...تهیونگ؟ پسر پس تو حواست کجاست؟

با فریاد آخر یونگی، تهیونگ تو جاش پرید و با تعجب به یونگی خیره شد.

-چیزی شده هیونگ؟

~چند دفعه صدات کردم، کجایی؟

-جایی نبودم. چی میخوای هیونگ؟

~جیمین رو ندیدی؟!

-جیمین؟ مگه همینجا نیست؟

تهیونگ با تعجب گفت که باعث شد پسر بزرگتر با کف دستش ضربه‌ای به پیشونیش بزنه.

~فکر کنم تو با روح و ذهنت پیش جونگ کوک تشریف داشتی که متوجه اطرافت نیستی، عیب نداره، به ادامه افکارت برس پسر.

یونگی اینو با حرص و غمی که تو صداش توسط هرکسی مملوس بود، گفت و به سمت جینی رفت که اون هم دست کمی از خود یونگی نداشت.

Lost memories[vkook] Where stories live. Discover now