جونگکوک با خستگی نفسی بیرون داد و به پشت سرش خیره شد تا ببینه کسی تعقیبش نمیکنه ، بعد اینکه مطمئن شد کسی دنبالش نیست ، یکمی جلو رفت و کنار یه درختی که بوته های زیادی دورش بود نشست ، نفس های صدا داری که می کشید با شنیدن ناله های خیلی ضعیفی قطع شد .نگاهی به دور و بر کرد که چشم هاش به سیاهی بین بوته ها افتاد ، یک گربه کوچیک سیاه رنگ بود که تنش رو گرد و غبار گرفته بود .
گوک روی دست و زانو هاش حرکت کرد و به کنار گربه کوچک رسید ، به نظر می رسید که مادر کیتن ولش کرده بود به امان خدا ولی کیتن هنوز زنده بود و در تقلای زندگی ...
کنار کیتن کوچک روی سینه خوابید و با انگشت اشاره اش ضربه ای به شکم کیتن زد و با جیغ خیلی نازکش رو برو شد
با مشاهده های فوقالعاده اش متوجه شد که هنوز چشم های کیتن باز نشده ، با دیدن این صحنه لب برچید و با ناراحتی گفت" مامانت چطور ولت کرده کوچولو ، هنوز چشات هم باز نشده "
در اون لحظات که کنار کیتن بود همه چی رو از یاد برده بود از جمله مکانی که بود یا کسی که بود ، قطعاً اگه یکی از زیر دست هاش اون رو در حالی که روی سینه خوابیده و بخاطر ناراحت شدن به حال کیتن لب برچیده می دیدن به خودشون شلیک میکردند
اما اون جئون جونگکوک بود پسرک نوزده ساله مافیا که بدون پلک زدن میتونست صد نفر رو بکشه ، واسه کیتن ها و گربه ها میمیرد
با یه تصمیم ناگهانی از روی زمین بلند شد و کیتن رو با دقت توی دستهاش گرفت و بعد پایین تیشرت سیاه رنگش رو گرفت و کیتن رو داخل تیشرت گذاشت و دوباره با تکیه دادن به درخت نشست
کیتن رو داخل آغوشش گرفت تا زمانی که افرادش اون رو پیدا میکنند و به خونه میرن گرم نگه داره
چند دقیقه گذشته بود که صدای یونگی رو از پشتش شنید
" جی کی"
" کجایی "
"اینجام یونگی"
"او گاد زنده ای پسر فکر کردیم مردی "
"یعنی منو اینقدر ضعیف در نظر گرفتید "
"نه لیدو شوخی می کردم معلومه که تو نمیمیری از بس که سیریشی "
یونگی با حرف زدن با گوک صداش رو تعقیب کرد و به جلوی پسر رسید
خوبی ، اگه خوبی پاشو بریم همه چیز رو حل کردیم ، یه چند نفر هم زخمی داریم باید بهشون برسیم .
جونگکوک بدون حرف بلند شد و جلو تر از یونگی راه افتاد
یونگی با دیدن چیزی توی پایین تیشرت پسر که که ساندویچ شده بود و درون آغوش پسر له میشد جوری که شکم جونگکوک بیرون مونده بود با شوک گفت
YOU ARE READING
" Black panther "
Fanfictionجونگکوک پسرک نوزده ساله که لیدر مافیاس ، در یکی از جنگ بین باند ها داخل جنگل یک بچه گربه پیدا میکنه و با سختی اون رو به خونه میبره بدون دونستن اینکه یک پلنگ سیاه نادر پیدا کرده ... ژانر : هیبرید - رمنس - اسمات - امپرگ - مافیا کاپل: تهکوک