" تیله ، خواهشا میکنم عسلم ، پسرم بیا اینجا ، دیگه بهش نزدیک نمیشم بیا اینجا "
اما تیله انگار با حرف های جونگکوک آتش بیشتری میگرفت ، از عصبانیت نفس های صدا داری بیرون میداد و دندون هتش رو به دختر نشون میداد
با حرکت دختر که میخواست فرار کنه ناخون هاش رو بیرون آورد و به پهلوی دختر ضربه ای زد با افتادن دختر روی زمین رون دختر رو به دندون گرفت و پاره کرد
با حمله پلنگش ، جونگکوک فریادی دلخراشی کرد و خودش رو جلو انداخت و از بدن پلنگ گرفت و سعی کرد از دختر دورش کنه ولی دیگه دیر بود چون پلنگ دختر رو تکه پاره کرده بود ...
با دهن و چنگ های خونی به جونگکوکی که روی زمین افتاده بود نزدیک شد تا جایی که کاملا زیرش دراز کش شد
پلنگ با دیدن صورت ترسیده جونگکوک داشت آروم میشد که با یاد آوردن صحنه چند دقیقه قبل توی صورت جونگکوک چنان غرشی کرد که روح از تن جونگکوک خارج شد
پلنگ به غرش هاش ادامه میداد و تمام عصبانیتش رو اینگونه خالی میکرد که با احساس درد توی شونه اش ناله ای کرد
جونگکوک با شنیدن ناله ی دردناک تیله اش چشم هایی که بسته بود رو باز کرد و یکی از زیر دست هاش رو دید که چاقویی توی بازوی پلنگ فرو کرده ...
با بهت از جاش بلند شد و فریادی سر محافظ کشید
"احمق ، بی مصرف مگه من گفتم کاری کنید؟؟! دویونگ ! برو به یونگی زنگ بزن ، هر کجاس خودش رو تا فردا برسونه، این احمق رو هم ببره تا بعدا من بیام به حسابش برسم ، یکیتون هم به هوسوک زنگ بزنه زود!
گمشین!! از جلو چشمم""تیله .. تیله عزیزم یکم صبر کن هوسوک میاد خوبت میکنه "
سعی کرد پلنگ رو نوازش کنه ولی پلنگ با اون حال بدش غرشی بلندی کرد و از گوک دور شد و نشون داد که نمیخواد نزدیکش باشه
چند دقیقهای گذشته بود و تیله انگار نه انگار زخمی شده ، ساکت نشسته بود و نگاهی به کوک نمیکرد ولی یکمی بعد با حال دگرگونی توی جاش شروع به ول خوردن کرد ، غرش و ناله های کوتاهی میکرد
جونگکوک سعی میکرد آرومش کنه ولی کاری از دستش بر نمی آمد
که هوسوک سر رسید با دیدن حال پلنگ ، آروم بخشی از کیفش بیرون آورد ، میخواست آروم بخش رو تزریق کنه که صدای شکستن استخوانی اومد
هوسوک و کوک با بهت به پلنگ نگاه میکردند که با صدای شکستن استخوان تغییر شکل داد و به یک پسر بلند قد و قامت تبدیل شد .
پسر دو گوش سیاه مخملی رو سرش و یک دم بلند مشکی داشت که اون رو زود جلوی عضو خصوصیش گرفت
دو پسر دیگه اون طرف شوک زده نگاهش میکردند ( البته یکمی از نگاه هاشون به ذیک کلفت و بلندش بود ) که پسر هیبرید از این نگاه ها خسته شد و با صدای بم و کلافه ای در خواست لباس کرد

أنت تقرأ
" Black panther "
أدب الهواةجونگکوک پسرک نوزده ساله که لیدر مافیاس ، در یکی از جنگ بین باند ها داخل جنگل یک بچه گربه پیدا میکنه و با سختی اون رو به خونه میبره بدون دونستن اینکه یک پلنگ سیاه نادر پیدا کرده ... ژانر : هیبرید - رمنس - اسمات - امپرگ - مافیا کاپل: تهکوک