5

155 45 9
                                    

جونهی و مینگهائو که حس کردند طول این مدت بازیچه دست آن دو نفر شده بودند با نگاهی خشمگین به تفانی و سونگچول خیره شدند و مینگهائو با لحنی طعنه آمیز گفت:

"بازی با احساسات آدما براتون
لذت بخشه، نه؟"

"اوهم، بیش از چیزی که فکر میکنی"
دختر مو مشکی قصد داشت کاغذ را از آبنبات چوبی تو جیبش جدا کند که ناگهان جونهی به او نزدیکتر شد و با خشمی که به وضوح در چشمانش واضح بود گفت:

" پس من میتونم کاری کنم که لذتبخشیش همیشه برای خودت و دوست پسرت زجر آور باشه"

سونگچول با دستش جونهی را از تیفانی دور کرد و بعد با نگاهی تیز و ترسناک رو به او گفت:

"بهترته با دوست پسرم درست برخورد کنی وگرنه قول نمیدم تا آخرش با تو مهربون بمونم"

"دوست پسر؟؟؟؟!!!"

جونهی و مینگهائو با شوک و به طور همزمان گفتند که تیفانی خندید و بعد کنار زدن موهای بلندش گفت:

"به خاطره همینه که میگم لذتبخشه، چون قیافه همه وقتی میفهمند من دختر نیستم و اسمم تیفانی نیست واقعا جالب و دیدنیه"

سونگچول با لبخند دستش را دور شانه های پسری که مثل دخترا لباس پوشیده بود حلقه کرد و بعد نگاه انداختن به ساعت مچی اش رو به آن دو که نزدیک بود چشمانشان از حدقه بیرون بزنند گفت: "داره دیر وقت میشه بهتر من و جونگهان بریم به هر حال خوشحالیم که باعث امر خیر شدیم"

سونگچول به همراه دوست پسرش از آن محل دور شدند.

تا جونهی و مینگهائو با اخم و ناباوری به رفتنشان نگاه بندازند. حس خجالت و عصبانیت در آنها موج می‌زد و دلشان میخواست هر دویشان را با دستای خودشان در رودخانه پرت کنن.
اما حیف که قتل یک جرم است.

جونهی با لحنی طعنه‌آمیز گفت:
"چه زوج باحالی! انگار که از قبل با هم برای گول زدن آدما برنامه‌ریزی میکنند. دیوثا"

مینگهائو سرش را با تاسف تکان داد "واقعا که....آه بیخیال ، دلم نمیخواد بیشتر از این به اون دوتا فکر کنم"

جونهی در تایید سرش را تکان داد، و بعد دستانش را به طور غافلگیرانه دور مینگهائو حلقه کرد و بعد خیره شدن به چشمای درشتش گفت:

"کی باورش میشه یک زمانی دوست پسر دوست دخترم ، تبدیل به دوست پسرم شه"

"آه تروخدا ساکت شو ذهنم
به اندازه کافی به گا رفته!!"

My Girlfriend's Boyfriend | JunhaoWhere stories live. Discover now