RM↓
18:30
موزیک ملایمی فضای اتاقش رو پر کرده بود قلمو رو به آرومی روی بوم کشید،هیچچیز غیر از نقاشی کشیدن نمیتونست آرومش کنه دم گربه رو با ظرافت کشید و تکیش رو به صندلی داد نیشخند زد و به رنگ قرمز داخل پالت خیره شد
نمیدونست چرا از این رنگ استفاده میکنه اما همیشه ارومش میکرد از جاش بلند شد و سمت تابلویی که چهره جیمین بود ایستاد از اولین روزی که دیده بودش احساس میکرد باید اون صورت بی نقص نقاشی کشیده شه
بااینکه هربار توی کشیدنش به مشکل برمیخورد اما در اخر به خوبی اون صورت رو نقاشی کشیده بود
بعد از اتمام نقاشیش تصمیم گرفت نسخه اصلیش رو به دست جیمین برسونه و کپی اون نقاشی رو برای خودش نگه داره
البته هیچوقت نگفته بود که اون نقاشی رو خودش کشیده
چند روز پیش که نقاشی رو توی اتاق جیمین دیده بود کاملا شوکه شده بود چون احساس میکرد اون مامور بدبین نقاشی رو داخل سطل اشغال انداخته باشه..
خنده ای کرد و از نگاه کردن به چهره جیمین دست کشید و سمت نقاشی های دیگش که به طرز عجیبی دارک بودن قدم برداشت،اگه حق انتخابی برای زندگی کردن توی دنیای دیگه ای رو داشت قطعا دنیایی رو انتخاب میکرد که موجودات داخل نقاشیش وجود داشته باشن
اون موقع حکمران تمام موجودات کسی نبود جز کیم نامجون!
جلوی اینه ایستاد و به چهره ای که هیچحسی رو منتقل نمیکرد چشم دوخت،تا کی قرار بود به این اوضاع ادامه بده؟
اون فقط میخواست یه نقاش عادی باشه نه یه پلیس که هر لحظه باید منتظر ترور شدن اطرافیانش باشه
با صدای زنگ گوشی دست از فکر کردن برداشت و سمت گوشیقدم برداشت،با دیدن شماره ناشناس جوابش رو داد و بدون اینکه کلمه ای حرف بزنه گوشی رو دم گوشش قرار داد
"قربان وسایلا امادن"
نیشخندی روی لبهاش نشست،گوشی رو فورا قطع کرد و با صدای زنگ در سمت در قدم برداشت و قبل از اینکه در رو باز کنه چک کرد تا مطمئن شه کسی پشت در نیست
بعد از اینکه خیالش از این بابت راحت شد در رو باز کرد و وسایلای نقاشیش رو از پشت در به داخل برد
رنگاش تموم شده بودن...
با دقت به وسایلای مورد نظرش خیره شد همون چیزایی بودن که نیاز داشت
بدون توجه به صفحه گوشیش،گوشی رو برداشت و جواب تماسش رو داد
+کیم زود باش خودتو برسون توی دردسر افتادیم
ابرویی بالا انداخت و گوشی رو توی جیبش قرار داد باز هم قرار بود به اون مکان منفور بره هیچوقت نمیتونست بفهمه چی تو سر جیمین میگذره..
20:00
روی صندلی قرار گرفت،به جیمین و جینی که صورتش زخمی شده بود خیره شد فقط چند ساعت از این مکان کذایی دور بود
سرش رو از روی تاسف تکون داد و خودکار رو روی میز کوبید
_به جای سکوت توضیح بدید چه بلایی سرخودتون اوردید
+چه بلایی سر خودش اورده!!!میبینی که سالمم
چشم قره ای بهش زد و سمت جین برگشت تاحالا انقد ساکت ندیده بودش دستی به ریش نداشتش کشید و سرش رو روی میز گذاشت همیشه از سکوت متنفر بود
جین:اون پسره که توی بار دیدیم،دنبال اون بودم اما یهو چند تا ماشین راهمو سد کردن و این بلا سرم اوردن باورتون نمیشه چقدر زیاد بودن اولش داشتم بهشون میگفتم که اشتباه گرفتن حتی گفتم که پلیسم!اما بعدش یکیشون کوبید توی صورتم تعدادشون به حدی زیاد بود که نمیتونستم از خودم دفاع کنم
پس هرطور که شده بود کنار زدمشون و نشستم توی ماشین البته کلی خسارت به صورت بی نقصم و ماشین عزیزم زدن
ابرویی بالا انداخت و پوزخند محوی روی صورتش نشست از این بی دقتی عصبی بود...از جاش بلند شد و کتش رو دراورد
_بدون خبر به ما برای چی همچین کارایی میکنی؟فکر میکنم کوچیک ترین کاری بود که برات انجام دادن اگه میکشتنت چی هان؟!
+بس کن انقد سرزنشش نکن!
جین:من فقط میخواستم دنبالش برم تا ادرس خونشو پیدا کنم بعدشم من ازش خوشم میومد نمیتونستم به این فکر کنم که ممکنه کاره ای باشه!
اخمی کرد و سمت جیمین برگشت
"متنفرم از اینکه هربار بین حرفام میپری"
انگشت اشارش رو سمت جیمین گرفت و با صدای بلندی غرید
_وقتی دارم حرف میزنم وسط حرفم نپر اگه قرار بود تنهایی این موضوع رو حل کنی نباید بهم زنگ میزدی!
جین:بس کنید دیگه وقت گیر آوردید؟؟؟؟
نفسش رو با حرص بیرون داد و دوباره سمت جین برگشت باید این پرونده رو چک میکردن به طرز عجیبی این رفتار ها براش اشنا بود
گوشیش رو روی میز گذاشت و بین مخاطبینش اسم ایان رو لمس کرد
"بهت گفته بودم زیاده روی نکنی"
از حرص خنده ای کرد و بلند شد نمیخواست بیشتر از این شاهد گند کاری های ایان باشه
+کجا داری میری؟هنوز کارمون تموم نشده رفتیم دوربینای اون مناطق چک کردیم پلاک ماشینشو پیدا کردیم اما گفتیم تو بیای بعد چکش کنیم!
مکثی کرد و سمتشون برگشت
_پلاک ماشین کدومشون؟الان نمیتونم کار دارم وقتی کارم تموم شد دوباره میام تا چکش کنیم
+همون پسری که جین دنبالش بوده درهرصورت نمیخوای که بگی اون مقصر نبوده تو این کار،مگرنه دلیلی نداره چندتا ماشین بدون دلیل جلوی ماشین جینو بگیرن اونم وقتی دنبال اونپسره بوده
نفسش رو بیرون داد و گوشیش رو توی دستش فشار داد قطعا امروز پوست ایان رو میکند..
_مطمئنی میخوای بری دنبالش؟و اگه نتونی متهمش کنی اون میتونه ازمون شکایت کنه...یدونه گند کاری دیگه نیاز داریم تا رئیس توبیخمون کنه
گفت و دوباره پشت به جیمین ایستاد باید از شر اون ماشین لعنتی راحت میشدن مگرنه با یک اشتباه اون عوضی،به باد میرفتن
+تو طرف مایی یا اون؟چرا انقد نفوذ بد میزنی کیم نامجون!!!!
_دست از سرم بردار جیمین!
حوصله جر و بحث رو نداشت از اتاق بیرون رفت و به سرعت سمت ماشینش قدم برداشت
_
Jk↓
باز هم گند زده بود بااینکه همین چند روز پیش به دست گربه سیاه تنبیه شده بود اما باز هم کوتاهی کرده بود.
گوشیش رو جلوی صورتش گرفت و تماس رو وصل کرد،همیشه اون مرد باعث ترسش میشد
نامجون:قرار نبود انقد کوتاهی کنی پسر خوب!
چشماش رو بهم فشار داد و سرش رو تکون داد از ناامید کردن رئیسش بیزار بود صدای لعنتیش باز هم واضح نبود
_من فقط بهشون دستور دادم دست به سرش کنن ممکنه حمله از سمت اونپسر بوده باشه
نامجون:داری توجیحمیکنی کارتو؟اگه بخاطر برادرت نبود خیلی وقت پیش سر به نیستت میکردم،مطمئن باش دفعه دیگه تنبیهتو انقد کوچیک درنظر نمیگیرم راستی بابت ماشینت متاسفم!
صدای بوق نشون از قطع شدن تماس رو میداد با گیجی به ماشینش خیره شد قبل اینکه موقعیت رو درک کنه اتیش از هر سمت ماشینش بیرون زده،اون باز هم با یکی از وسیله های مورد علاقش تنبیهش کرده بود
این بار منفجر کردن ماشین..
سرش رو پایین انداخت و به صدای سوختن ماشیش گوش داد
"به خاطر بسپار جئون دفعه بعد نوبت خودته"
با عصبانیت گوشیش رو سمت ماشین پرت کرد و وارد ساختمون شد با دیدن یکی از ادمایی که اجیر کرده بود تا پسر رو دست به سر کنه با خشونت سمتش رفت و یقش رو توی مشتش گرفت
_مگه بهت نگفتم دست به سرش کن هان؟
با عصبانیت مرد رو هول داد و مشتی نثار صورتش کرد حالش از وضعیت جدید باند بهم میخورد هرروز گربه سیاه به هر نحوی ازش ناامید میشد
دستاش رو مشت کرد و از پلها به سمت زیر زمین قدم برداشت شاید یکم تمرین حالش رو جا میاورد
بین راه پیرهنش رو کند و گوشه ای پرت کرد
با دیدن کیسه بوکس که به طرز بدی داغون شده بود نیشخندی زد و مشتی بهش کوبید همیشه عصبانیتش رو سر این چیزا خالی میکرد ایان فقط میخواست بهترینش رو نشون رئیسش بده..
دیگه درد دستاش براش مهم نبودن فقط میخواست عصبانیتش رو مهار کنه،شاید باید مثل خیلیای دیگه با سکس یا کشتن و شکنجه دادن ادم ها مهارش میکرد
اما اون همیشه به همین ضربه های ناچیز روی کیسه قانع بود هرچند که برای ادمی مثل اون شکنجه دادن یک چیز عادی میتونست باشه
_اگه اون هکر کوچولوی احمق پا پیچم نمیشد اینهمه اتفاق نمیوفتاد!
YOU ARE READING
Black Cat
Fanfiction"اگه نتونم بکشمش بازم یه بازنده به حساب میام" Couple:nammin "namjoon * jimin" Couple²:kookjin "jungkook * jin" Genre:romantic,criminal,smat "احتمالا باید خوشحال باشی که کاری کردی به برادر خودم هم حسودی کنم" زمان اپ:نامشخص