یکشنبه ،6ژانویه

12 5 0
                                    

دفتر خاطرات عزیزم

امروز یکشنبست (برای اونا یکشنبه روز تعطیله)
الان واقعا از یکشنبه ها متنفرم
معمولا یکشنبه ها نمراتمون رو چک میکنم و خب...
طبق معمول تو درس ریاضی نمره قبولی رو نگرفتم
شاید اگه والدینی داشتم که به نمراتم اهمیت میدادن وضعیت از اینم بدتر میشد
ولی خب...
اینکه مامان و بابایی داشته باشم که بهم اهمیت بدن از همه چی بهتره
اینطور نیست؟
مهم نیست...
مهم تهیونگ و کوکن که امروز فهمیدم واقعا باهمن
نیمینمیمیمی این واقعا دوست داشتنیه
بهرحال باید اینو مخفی نگه داریم
من اونارو تو انباری درحالی که همو میبوسیدن دیدم.
هوا واقعا گرمه
و تهیونگ همه حواسش به کوکه که آفتاب اذیتش نکنه و مواظبشه
خدای من واقعا سوییتنಥ⁠‿⁠ಥ
منم به همچین مردی نیاز دارم
یونگی دقیقا به موقع اومده تو زندگیم🤭
شوخی کردم
راستی من بایسکشوالم
و دوس دخترم بخاطر این حتی نمیزاره به پسرا نزدیک شم و اینو یجورایی لاس زدن حساب می‌کنه
واقعا خسته کنندست
اون همیشه بهم گیر میده و این اذیتم می‌کنه
ولی خب مهم اینه که هنوز بهم اهمیت میده؟
امروز آخر هفتست و می‌خوام یذره استراحت کنم و برای خودم وقت بزارم.

برای تو،
جیمینی

Yours, jimin (Translated)Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ