دفتر خاطرات عزیزم
امشبو قراره خونه نامجون باشیم
مهمونی گرفته و هممونو دعوت کرده
گفت میتونم یونگی رو هم ببرم
میخوام با بقیه بچه ها اشناش کنم و باهم خوش بگذرونیم
دوس دخترم بهم گفت نمیتونم برم ولی بهش اجازه نمیدم حتی برای ارتباط با دوستام برام تصمیمی بگیره و مانع تفریحم بشه.
فردا قرار نیست چیزی بنویسم چون میخوام کل روز و باهاشون خوش بگذرونم هههه
امیدوارم مامانم نیاد تو اتاقمبرای تو،
جیمینی