بانو افرودیت جیسونگ و مینهو رو به تالار هماهنگی دعوت کرده بود. مینهو زودتر از جیسونگ در حال رفتن به تالار هماهنگی بود که توسط جیسونگ متوقف شد
جیسونگ: "سرورم احیانا نباید با هم میرفتیم؟"
مینهو: "متاسفم فکر کردم تنها راحت تری"
جیسونگ جلو اومد و با قدمای سریع خودشو به مینهو رسوند
جیسونگ: "سرورم چرا دیشب با مادرتون مخالفت کردید؟ ممکن بود بانو خشمگین بشن"
مینهو: "درسته ممکنه خشگمین بشن ولی نمیخوام اذیت بشی نظر تو از بقیه افراد مهم تره مهم نیست اون طرف مادرم باشه یا هرکس دیگه ای در هر صورت اگر تو راضی نباشی مخالفت میکنم"
جیسونگ موهای ابریشمی رو صورتش رو پشت گوشش داد و لبخند زیبایی زد
جیسونگ: "به نظرتون بانو افرودیت باهامون چه امری دارند؟"
مینهو: "راجبش فکر نکردم ولی امیدوارم اتفاق بدی نیوفتاده باشه"
جیسونگ: "بله درسته"
انقدر صحبت کرده بودند که متوجه نشدند کی به تالار هماهنگی رسیدند با اجازه ی بانو وارد تالار شدند و به بانو افرودیت تعظیم کردند
نایون (افرودیت) و جلو اومد پس از خوش امد گویی لبخند دلربایی زد
نایون: "خبر های خوبی براتون دارم"
هردو نفر از شنیدن بخش "خبر خوب" نفس راحتی کشیدند نایون به ارومی خندید و ادامه داد
نایون: "گوی افرو و همچنین پیشگویان انتخاب شده توسط گوی پدیده ی انتخاب شدن شمارو به عنوان زوج مقدر شده را خوش یمن میدوند و حتی پیشگویی جدید اینه که قراره فرزندانتون قبیله اب و اتش رو به قدرتمند ترین قبیله ها تبدیل کنند"
جیسونگ و مینهو از شنیدن این خبر لبخند زدند ولی برای لحظه ای جیسونگ نگاه عجیبی به افرودیت کرد
جیسونگ: "بانو گفتید فرزندانمون؟"
نایون:"فکر کنم درباره ی هدیه تولدتون به یاد دارید نه؟ "
جیسونگ با یاداوری جملات ان روز افرودیت سری تکون داد نایون لبخند عمیقی زد
نایون: "خب شما الان مثل بانو های دیگه یه رحم توی بدنتون دارید و امکان صاحب فرزند شدنتون وجود داره"
جیسونگ: "چ- چی؟ بانو چرا من؟ چرا مینهو رو واسه اینکار انتخاب نکردید؟ هردومون پسر هستیم ولی چرا من؟بعدشم ما قرار نیست ازدواج کنیم چه برسه به اینکه بچه دار بشیم" (بچم درد زایمان نمیخواد 😭اصلا دقت کردید مینهورو با اسم مستعارش صدا کردد؟ )
نایون ابرویی بالا انداخت و به مینهو اشاره کرد تا براش توضیح بده مینهو سری تکون داد همینکه جیسونگ خواست حرف دیگه ای بزنه دست جیسونگو گرفت
مینهو: "بانو اگر امر دیگه ای باهامون ندارید با اجازتون از حضورتون مرخص میشیم"
و همراه جیسونگ از تالار هماهنگی خارج شد
جیسونگ: "سرورم.. دیونیسوس.. مینهو ولم کن"
مینهو:" ولت نمیکنم اصلا حواست هست اون زن یه الهه ست این رفتار قشنگی نیست که با یه الهه داری"
و ادامه داد
مینهو: "ببخشید ولی یه نگاه به تفاوت جسمی ما انداختی؟ یه درصد فکر کن من به جای تو باردار باشم"
جیسونگ: "اولا من هم مثل شما یه مرد هستم دوما ربطی به تفاوت جسمی نداره"
مینهو کمر پسر کوچیکترو گرفت و نیشخندی زد
مینهو: "جدی؟"
جیسونگ چشم غره ای رفت
جیسونگ: "حالا هر چی"☆
مامان بمیره واستون پسرای قشنگم 😭 درد و نفرینن
YOU ARE READING
ma déesse
Fantasyمیگویند در دو گیتی عشق کلمه ای عمیق و پر معناس عشق یک مادر به کودک شیرخواره اش عشق اکثریت ادم ها به ثروت و.... عشق من به تو را هیچ کلمه ای قادر به توصیفش نیست اگر قلب من صدف باشد تو همچو مرواریدی معصوم و پاک دل در ان پنهانی گویی قلبم آنچنان مجذوب تو...