🔞 part 16 🔞

278 35 40
                                    

^ هیونلیکس^

+ تو پارک بخوابم؟!

_ نه... زیر من بخواب!

جمله آخرش!.... حالا علاوه بر اون گونه های منم سرخ شده بود با این تفاوت که مال من بخاطر سوجو نبود.

هیونجین دستشو سمت لیوان من میاره تا اونم سر بکشه اما قبل از اون برمیدارمش و سمت هیونجین میرم:

+ بلند شو! حالت خوب نیس باید بخوابی دیگه.

هر طور شده بلندش میکنم.

+ اتاقت کدوم یکیه؟

در حالی که نای ایستادن نداشت با دستش به سمت یکی از اتاقا اشاره میکنه.

دستشو گرفته بودم تا زمین نخوره و اونم همراهی میکرد تا برسیم به اتاقش.

روی تخت نشست و نگاهشو به من دوخت.

+ زودباش دراز بکش منم پتو رو میندازم‌روت و بعدش میرم.

_ ولی قرار بود اینجا بخوابی.

+ همچین قراری در کار نبود.

اگه یکم بیشتر اینجا میموندم معلوم نبود چی میشد!

_ پس فقط یکم‌دیگه بمون....بیا اینجا کنار من بشین...دوست دارم باهات حرف بزنم!

هیچ حرکتی نزدم...باید چیکار میکردم؟!
خودم اون همه سوجو به خوردش داده بودم پس باید مسئولیتشو قبول میکردم و تو این حالش ولش نمیکردم که برم.

_ قول میدم فقط حرف بزنیم.

از این حرفش خندم گرفت...
با اینکه مست بود اما حواسش به کاراش بود!

چطور میتونستم بگم نگران اینم که نتونم‌ در برابر لبای خوش فرمش مقاومت کنم؟!

رفتم و کنارش نشستم.

صورتمو‌ گرفت تو دستاش و نزدیک خودش کرد.

_ مطمئنم تو انسان نیستی...نکنه فرشته‌ای لی فلیکس؟!

سعی‌کردم جلوی خندمو بگیرم ولی نتونستم و زدم زیر خنده.

هیونجین به خنده هام توجهی نمیکرد و همینطور محو رویای خودش بود و جوری نگام میکرد که میتونم قسم بخورم نگاهش تا روحم نفوذ کرده بود!

+ اینجوری بهم زل نزن.

_ چرا؟! نکنه میترسی از تو چشمات بخونم که انسان نیستی؟!

+ اگه کسی اینجا ممکنه که فرشته باشه اون تویی نه من!

سرخی لباش بیشتر شده بود؟! یا شاید بنظر من اینطور میومد!

سلبریتی مورد علاقم تو چند سانتی متری صورتم داشت باهام لاس میزد و ممکن بود هر‌لحظه منو ببوسه و بعدش...

منم از این لاس زدن بدم نمیومد.

+ همیشه وقتی تو تلویزیون نگات میکردم فکر میکردم خیلی زیبایی...ولی حالا که انقدر از نزدیک بهت نگاه میکنم میفهمم که هنوز دوربینی اختراع نشده که بتونه زیبایی تورو به تصویر بکشه!

•°Dream°• | Minsung Where stories live. Discover now