pure love
Part 6
+ینی چی؟؟
ینی کار کی میتونه باشه؟؟
وقتی کسی چیزی نگفته ینی با اون طرف همدستن؟؟
" کوک شانه ای بالا انداخت "
- نمیدونم رئیس ! ولی این یه موضوعه کاملا مشخصی بوده چطوری خودتون هم متوجه این موضوع نشدید ؟؟
+چون واسه ی من اصلا همچین چیزی نمیومد
همیشه حساب کتابا رو درس میفرستادن برام
_ نچ موضوع این نیس رئیس
راحت میشد از پرونده ها بفهمین مقداری هر ماه برداشت میشه
شاید موضوع اینه که عقلتون زیادی برای پشت میز نشستن کوچیکه نه؟
به هر حال پدرتون این موضوع رو بفهمه فکر نکنم واکنش خوبی داشته باشه
چون تنها کسی که الان مقصره و حرفی نزده شما هستید .. چون هیچ رئیسی نیست که همچین موضوع مهم و مشخصی رو متوجه نشه !
حسابدار قبلی این شرکت هم خیلی وقته که رفته آلمان و... لابد با پولا
ولی هیچ جوره نمیتونید گیرش بندازید
"ته دیگه نمیتونست این حد از کوچیک شدن رو تحمل کن و پاشد محکم کوبید رو میز"
+اگه تو مغزت بزرگه و فقد دیکت نیس که سایز داره پس تو بشین پشت میز
میفهمی میگم سیستم منو دست کاری کرده بودن و همه چی واسه من درست میومد؟؟؟(با داد)
" کوک هم متقابلا رف جلو و دستش رو با عصبانیت بیشتر کوبید روی میز جوری که شیشه ی روی میز کاملا خورد شد توی دست کوک "
_ منم میگم این موضوع اصلا الان مهم نیست چون پدرتون داره میاد شرکت تا همچی رو برسی کنه
و برسی کردنش مصادف با فهمیدن موضوعه و فهمیدن موضوع مصادف با بدبخت شدن شما و کل این شرکته( با داد )
+دستت...دستت شیشه رفته توش کوک...بزار..بزار درش بیارم
_ به درک
الان این موضوع مهمه ؟؟؟؟
YOU ARE READING
pure love
Fanfictionجئون جونگکوک 24 ساله که توی شرکت سلین ( اسم تخیلی ) کار میکنه و رئیس کیم تهیونگ که 23 سالشه رو تا الان فقد یکبار اونم وقتی میخواست استخدام بشه دید و از اون به بعد دیگه پا به اتاق ته نذاشته بود چون اجازه ی وارد شدن رو به کسی نمیداد اما ی روز وقتی داش...