Stiles stilinski imagine

633 40 8
                                    



بچه ها اينم يـــه إيجين از استايلز(Dylan o Brien)
من اين ايمجين رو از زبان يـــه دختر مينويسم كه اسمش ليدياست ولي شخصيت ليديا نيست
خواهشا كامنت بزارين چون اگلا كامنت ها زياد نشه من ديگه نميزارم
وقتي داشتم إينو مينوشتم باهاش اهنگ pir shodim vali bozorg na رو گوش ميدادم خيلي بهش مياد
اهنگ dadim raft toro أينم اواسطش گوش دادم بهش ميومد
اگــه خواستين موقع خوندنش إينارو گوش كنين
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------
رعــــد و بـــــرق

بارون

اسمون

مثه اينكه اسمون هم داره گريه ميكنه

مثه اينكه اونم فهميد.......فهميد كه من داغونم ......داره به خاطر من گريه ميكنه......به خاطر ما!

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------
فلش بك

استايلز: "عشقم كجايي؟؟؟!! بيا ديگه..... بيا ببين چي برات درست كردم"

ليديا:"صبر كن ! بزار لباس بپوشم الان ميام...."
با سرعت يـــه پيرهن چهارخونه بلند كه ماله استايلز بود پوشيدم
لباس بلند بود پس شلوار نپوشيدم و موهامو گوجه اي بالا بستم و به صورت پــف كرده ام كه تازه از خواب پاشده بودم نگاه كردم
با سرعت و دوتا دوتا از پِله ها رفتم پايين و استايلزُ تو اشپزخانه ديدم كه تو ي كابينتا دنبال چيزي بود

همونطوري كه حواسش نبود از پشت بغلش كردم
استاي: "به به خانوم خشگل من بلاخره از خواب پاشد!!..."
تا اومدم بهش جواب بدم ..... سريع لباشو گذاشت رو لبام!!!!
نـــــــــ........................................
اين لباي استايلز نبود..... لباي شيرين استايلز الان تلخِ ...... سرده ..... و دردُ توش حس ميكنم

لباشو از رو لبام برداشت و دستاشو دور صورتم گذاشت و چند دقيقه با چشماي خستش بهم زل زد

اينجا چه خبرههههه؟؟؟؟؟؟!!!!!!
اين استايلز هميشگي نيست .... استايلز هيچ وقت اينطوري نبود ....... اون هيچ وقت بهم نميگفت عشقم ...... اون هميشه بامزه و خل بود نه رمانتيك و اروم!!!!!
حرفاش هميشه منو ميخندود ......... ولي الان ......الان او منو ميترسونه.......نه نه نه اين استايلز نيست!!!!
زير چشاش گوده.... و خيلي لاغر شده ......چشاش......حالت چشاش بهم ميگه،.... ميگه كه استايلز هفته هاست نخوابيده.....هفته هاست چيزي نخورده ........ اون....اون داغونه!!! اوه لعنت بهش

بلاخره چشاشو از روم ورداشت و به سمت يخچال رفت و يـــه كيك از توش دراورد
"بفرماييييييييددد!! بخور ببين خوشت مياد؟!"
استايلز گفت و با يـــه لبخند مصنوعي و شكننده بهم نگاه كرد.
چنگال و ورداشتم و يـــه تيكه از اونو خوردم
طعم خوبي داشت ولي وقتي به استايلز نگاه كردم حالم داشت بهم ميخورد از اينكه ....... از اينكه...... يـــه روز پاشمو......

يـــه روز پاشمو اون نباشه
(مغزم داددددددددددددد زد)

چنگال از دستم افتاد و همراه باهاش اشكم از چشمم سقوط كرد
چنگال روي زمين افتاد و صداي بدي داد
"هي حالت خوبه؟!"
استايلز اينو گفت و به سمتم اومد و منو گرفت
ليدي:استايلز من ....... من ......
نذاشت حرفمو كامل بگم و لباشو رو لبام فشرد
دستمو پشت گردنش حلقه كردم و موهاشو فشردم
استايلز آه كشيد ولي....... اين آه پر از درد بود چيزي كه من نميتونم دركش كنم
لباش سرد بود و وقتي كه لباشو روي گردنم گذاشت لرزيدم

نه .....نه ....اون فكر لعنتي ولم نميكنه
نه نه نه نه نه نه نه
گريه ام گرفت ُ و اولين قطره از چشام ريخت.....ريخت......روي صورت استايلز!!!!!
استايلز ديگه گرنمو نبوسيد
سرشو بلند كرد و بهم نگاه كرد.......... لب پايينم و گاز گرفتم و اشك هام گونه هامو ميشست
با انگشت شستش اشكمو پاك كرد و با لبخند بهم زل زد
ليدي:استايلز........
زير لب گفتم و چشامو بستم و كاغذُ از تو جيبم بيرون اوردم .... دستام ميلرزيد...... ولي بايد بهش ميگفتم بايد ميدونست
چشامو باز كردممممممممممممم (كه اي كاش هيچوقت باز نميكردم)


"اسسسسسسسسستتتتتتتاااااااااييييييلللللللللللللللززززززززززززز"

اسكات از توي أتاق استايلز توي بيمارستان بيرون اومد
اونا استايلز رو بستري كرده بودند
اسكات: ليديا بايد يـــه چيزيو بهت بگم
اشكام ميريختو هق هق ميكردم
اسكات: ليديا ....... نوگيتسونه بعد از اينكه از بدن استايلز خارج شده .... نميدونم چي و چه طوري ولي كاري كه با استايلز كرده باعث شده از تو داغون بشه..... اون هفته هاست كه نخوابيده..... كابوسا ...... اينا تنها مشكلاتش نيست ...تمام اجزاي داخليه بدن اون داره از كار ميوفته و وقتي برسه به قلبش......
اشكام زمينو خيس كرد ولي اونا فقط ماله من نبود .... اسكات گريش گرفتو ادامه داد: ليديا من اونو خيلي وقته ميشناسم ....اون ......اون برادرمه....
حرفشو قطع كرد وقتي كه استايلز از رو تختش افتاد و من ......



"اسسسسسسسستتتتتتتاااااااااايييييييللللللللزززززززززززززز"

پايان فلش بك
------------------------------------------------------------------------------------------------------------
قطره هاي بارون روي گونه هاش ميريخت و اشك هاي سياهش رو ميشت
دييييييننننننننگگـــــــــ...............
يـــه تماس ديگه ........ يا بهتر بگم .... يـــه ميس كالِ ديگه

ديييييييييننننننننننننگ..........
يـــه تماس ديگه......
نه اون ديگه نميتونه......
اون دختر خستست.......

موبايلشو گذاشت كنار پاكت خاليه سيگار و رفت به سمت ريل قطار.....
موبايل رفت رو پيغام گير
اسكات: ليديا توروخدا جواب بده.... تو كجاييي؟!!!!..... ليديا دارن استايلزُ......استايلز خاك ميكنن!!
اسكات بغض كرد و ادامه داد:توروخدا بهم زنگ بزن..........

ميله هاي اطراف ريل پايين اومدن و ليديا اون تو وايستاده بود..
اخرين پُكشو كشيد و زير لب گفت: من...... تو ......... دخترمون
و دستشو رو شكمش گذاشت و گفت : دارم ميايم پيشت
و اخرين قطره ي اشك از چشمانش ريخت

بوووقققققققققققققققق..........
-------------------------------------------------------------------------------------------------------

Kamu telah mencapai bab terakhir yang dipublikasikan.

⏰ Terakhir diperbarui: Jul 12, 2015 ⏰

Tambahkan cerita ini ke Perpustakaan untuk mendapatkan notifikasi saat ada bab baru!

Teen wolf imagineTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang