• ¹Day •

61 7 2
                                    

ایتالیا - سال 2018
جزیره لمپدوسا ؛
دریای مدیترانه :

- توی اولین محموله ، 20 تا پناهنده داریم ....
همشون دختر پسرای جوونن خواستید میتونید یکیشون رو نگه دارید

- متاسفانه اشتباه اومدید

- ولی شرایط عالیه ، یه معامله ی تمام عیار !
بعضیاشون به زور به 12 سال میرسن ، کلی پول توشه ! تمام کاری که شما باید بکنین اینه که به ما کمک کنین بیاریمشون اینجا

- خانواده من هیچ موقع تو تجارت های این چنینی دست نداشته من مجبور نیستم کاری انجام بدم شما فقط دارید وقت منو تلف میکنید

- قصدم توهین به شما نبود ، متاسفم ، بهش فکر کنید
سهم خوبی هم گیرتون میاد

کیم جهیون بدون توجه به شخص رو به روش سرش رو برگردوند و به پسرش که به سمت لبه ی بام میرفت نگاهی انداخت ، دوباره سرش رو برگردوند و به فرد مورد اعتماد و دست راستش نگاه کرد

- یونگی ...

مین یونگی فهمیده سری تکون داد ، جهیون از جاش بلند شد و یونگی به جاش روی صندلی نشست و به ادمای رو به روش خیره شد

- خب کجا بودیم !؟

جهیون به طرف پسرش رفت و با لبخند به اون که دوربین شکاری رو روی چشماش گذاشته بود و با دقت پایین رو نگاه میکرد خیره شد

کیمِ کوچک به پسرک مو مشکی‌ای که کنار ساحل ایستاده بود و به زیبایی میخندید خیره شده بود ، وقتی متوجه ی حضور پدرش شد دوربین رو پایین اورد و با حرص به رو به روش نگاه کرد

- کثافت های عوضی

- به هر حال اون یه شریک تجاری بالقوه هست باید بهش احترام بزاریم حتی اگه یه عوضی باشه

بعد لبخندی زد و دستش رو به سمت دوربین توی دست های تهیونگ برد

- به چی نگاه میکردی !؟

کیمِ کوچک دوربین رو به دست پدرش داد و سکوت کرد ، جهیون دوربین رو از دستای پسرش گرفت و بالا برد و به داخل اون نگاه کرد ، بعد از چند ثانیه تک خندی زد و با لحن شیطونی گفت

- اوه پسرم تو باید مراقب باشی افراد زیبایی مثل این پسر برای چشم مثل بهشت میمونن و برای روح مثل جهنم

- و برای کیف پول مثل برزخ

جهیون دوربین رو پایین اورد و به تهیونگ نگاه کرد بعد از ثانیه ای هر دو زدن زیر خنده ، در همون حین کیم بزرگ دستش رو روی شونه ی پسرش زد و نگران بهش خیره شد

- به من نگاه کن !
وقتشه فکرت رو از تفریح و سرگرمی بیاری بیرون ، باید به مسئولیت هات برسی ، باشه !؟
یک روزی تمام اینها .... برای تو میشه

تهیونگ با لبخند به پدر مهربونش نگاه کرد ، ناگهان با صدای شلیک گلوله و خونی که توی صورتش پاشید چشماش گرد شد ، درد طاقت فرسایی رو توی ناحیه ی سینش حس میکرد

Scricciolo🔥ⱽᴷᵒᵒᵏWhere stories live. Discover now