وقتی بیدار شد که نور خورشید توی اتاق پهن شده بود و همه جا روشن بود . به پهلو چرخید و متوجه شد که تهیونگ کنارش خوابیده ، موهاش توی صورتش پخش شده بود و لبهاش کمی از هم فاصله داشتن ، خیلی اروم و عمیق نفس میکشید ، همون لباس های راحتی دیروز تنش بود و هیکلش بین ملافه های سفید گم شده بود
پوست برنزهش تضاد عجیبی با ملافه های سفید داشت و خیلی خواستنی بود
- " آه خدا ، مثل یک شکلات خوشمزهست "
این فکر از سرش میگذشت و ثانیهای بعد با هوس زبونش رو روی لبهاش کشید ، بوی بدنش محشر بود و این داشت جونگکوک رو دیوونه میکرد
یهو یادش اومد کجاست و قضیه چیه ! اخمی کرد و از روی تخت بلند شد و به سمت حمام رفت ، لباساش رو از تنش در اورد و زیر دوش ایستاد ، اب روی تنش جاری بود و داشت با دستش شامپو بدن رو روی پوستش حرکت میداد که متوجه شد تهیونگ وارد حموم شده ، نه قبلش خبر داده بود و نه یه اهن و اهونی کرده بود ، انگار شرم و حیا سرش نمیشد ، هرچند حموم شیشه ای بود ولی خب از نظر کوک بازم باید خبر میداد
تهیونگ جلوتر اومد و دقیقا زیر دوشی که کنار دوش جونگکوک قرار داشت ، قرار گرفت . در کل چهار تا دوش اونجا بود و اونا زیر دوتا دوش وسطی رو بودن
تهیونگ دوتا دستاشو به دیوار تکیه داد و شیر دوش رو باز کرد ، اب از بالای موهاش تا پایین پاهاش جاری بود ، واقعا منظره ی ستودنی جلوی روی ته بود و نمیتونست ازش چشم برداره ، پاهای بلند و کشیدش به باسن خوش فرمش میرسیدن و بعد کمر و شکم عضلانی وخوش تراشش که مشخص بود کلی وقت صرف کرده تا به این شکل در بیان .
همینجور که از بالا تا پایین دیدش میزد چشماش روی یه نقطه قفل شد . چیزی که ازش میترسید حالا جلوی چشماش بود ، آلت زیبا ، بی نقص و زیادی کلفتش ، صاف و مستقیم مثل همون شمعی که روز تولدش روی کاپ کیکش فرو شده بود ، از بین پاهاش بیرون زده بود . بینظیر بود ، تقریبا میشه گفت ضخامتش اندازه دور مچ دست خود جونگکوک بود
زیر اب یخ وایستاده بود اما همچنان حرارت از بدنش بلند میشد ، اب دهنشو پر سر و صدا قورت داد ، تهیونگ چشماش بسته بود و قطره های اب روی صورتش میریختن ، به ارومی سرش رو از زیر اب کنار برد و دستی توی موهاش خیسش کشید و بدون نگاه کردن به جونگکوک گفت
- امروز میریم
قراره یه چند تا مهمونیه دریایی بریم ، پس وقتی داری وسیله هاتو جمع میکنی چیزایی که اونجا لازمت میشه رو برداروقتی هیچ جوابی به جز نگاه خیره ی روش که حریص تر شده بود دریافت نکرد ، ادامه داد
- ببینم چیزی ازم میخوای !؟ یا فقط داری نگاه میکنی !؟
در حالی که هنوز چشماش بسته بود این سوالو از جونگکوک پرسیده بود ، اما کوک هنوز به آلتش زل زده بود و لحظه ای فکر فرو بردن اون عضو مردونه توی دهنش ، از مغزش عبور کرد و باعث شد با شهوت لبهاش رو لیس بزنه
YOU ARE READING
Scricciolo🔥ⱽᴷᵒᵒᵏ
Romanceصدای بم و خشداری گوشش رو پر کرد ، حس میکرد باکسرش بخاطر شهوت بیدار شده ی اون لحظش خیس شده . - Are you lost baby boy !? جئون جونگکوک فکر میکرد کوسانوسترا ( مافیاهای سیسیلی ) ساخته ذهن فرانسیس فورد کوپولا ( کارگردان فیلم پدرخوانده ) بوده تا وقتی که ت...