همراه با یونگی بیرون رفت ، گوشیشو در اورد و چکش کرد ، بالاخره شوگا تصمیم گرفت حرف بزنه
- تهیونگ یه مشکلاتی پیش میاد ، درگیری با خانواده گاتوسو ممکنه به تجارتمون صدمه بزنه
تهیونگ عصبی برگشت و نگاهش کرد
- سرت به کار خودت باشه
یونگی چشم غرهای بهش رفت
- همینطورم هست ، وظیفمه که از خانواده محافظت کنم همینطور هم از تو
تهیونگ اسلحشو از پشت کمرش در اورد
- حتی در برابر خودت !؟
یونگی پوزخندی زد و گفت
- انگار بهم شک داری کیم تهیونگ زود باش و بهم شلیک کن
تهیونگ بی توجه سرشو برگردوند و به چپ نگاه کرد
- همه رو بریز اینجا
بعد برگشت و به سمت زیرزمین رفت ، از پله های زیر زمین پایین رفت و به کسی که رو به روش به سنگ بسته شده بود زل زد ، مرد خنده ای کرد
- اینم از تهیونگ کبیر ، میخوای باهام چیکار کنی !؟ بزنی !؟ تخمام رو ببری !؟
پوزخندی زد و روی صندلی مقابلش نشست
- اگه فقط ازم دزدی کرده بودی الان وضعیتت این نبود اما تصمیم گرفتی اون بچه ها رو به فاحشه خونه بفروشی ، فکر کردی من نمیفهمم !؟
مرد گستاخ بهش نگاه کرد
- هممون یه گناه هایی کردیم
- خفه شو
تو اسم این خانواده رو به لجن کشیدی ، یونجی- کدوم خانواده !؟ کدوم ارزش !؟ این چرت و پرتا رو تحویلم نده فقط شلیک کن
تهیونگ از جاش بلند شد و بهش نزدیک تر شد
- تو پاک میشی ، هیچ ردی ازت به جا نمیمونه انگار که هیچوقت وجود نداشتی ، این میشه تنبیهت !
یونجی وحشت زده بهش نگاه کرد و تهیونگ پوزخندی زد
جونگکوک دوید و از اون قصر لعنتی بیرون زد ، به دور و ورش نگاهی کرد و سریعتر دوید ، تا در خروجی رو دید لبخندی زد و خواست به طرفش بره اما با شنیدن صدای گلوله سرجاش خشکش زد و به چپ نگاه کرد
تهیونگ با حس سنگینی نگاهی سرش رو برگردوند و با دیدن کوک که همون لحظه روی زمین سقوط کرد لعنتیای زیر لب گفت و به طرفش دوید
وقتی چشماشو باز کرد دوباره توی همون اتاق و روی همون تخت بود و نور به صورتش میتابید از جاش بلند شد و نشست و تازه تهیونگی رو دید که روی کاناپه ی کنار تخت نشسته بود و بالاتنهاش لخت بود
- حالت بهتره بیبی بوی !؟
تو نباید اینو میدیدی ولی باید بدونی که حقش بود اون داشت به بچه های کوچیک صدمه میزد ، خانواده خودشو دور میزد و ازشون دزدی میکرد ، ما چنین چیزی رو نمیبخشیم ! اون با کارایی که کرد خودشو به کشتن داد
YOU ARE READING
Scricciolo🔥ⱽᴷᵒᵒᵏ
Romanceصدای بم و خشداری گوشش رو پر کرد ، حس میکرد باکسرش بخاطر شهوت بیدار شده ی اون لحظش خیس شده . - Are you lost baby boy !? جئون جونگکوک فکر میکرد کوسانوسترا ( مافیاهای سیسیلی ) ساخته ذهن فرانسیس فورد کوپولا ( کارگردان فیلم پدرخوانده ) بوده تا وقتی که ت...