Part 2

1.5K 90 39
                                    

 تو اونو به عقب هل دادی تا اینکه خوردی به دیوار حموم.اون دست آزادشو گذاشتروکمرت و هلت داد به طرف دیوار روبه رویی،همه قوطی شامپو ها و چیزای دیگه افتادن رو زمین و صدای خیلی بلندی ایجاد شد.تو پریدی و مانع اون واسه بوسیدنت شدی.

شیت،نایل!شرط میبندم همشونو از خواب بیدار کردیم"همونطور که خم شده بودینو اونا رو برمیداشتین گفتی.حوله ای که باهاش خودتو پوشونده بودی افتاد رو زمین و قبل از اینکه تایل بتونه ببینت بلند شدی تا برش داری و دورت بپیچی.خم شدی تا آخرین قوطی رو هم برداری و بعدش بلند شدی.

نایل یه نگاه نگران رو صورتش بود و گفت "متأسفم!منظورم این نبود که  فقط  یه همچین لحظات خوبیو داشته باشم و من واقعا دوست دارم و تو  زیباترین دختر دنیایی و من..من فقط نتونستم جلوی  خودمو بگیرم" نایل  خیلی سریع گفت.

 تو میتونستی کاری کنی که  اون از ترسیدن دست برداره  پس دستاتو گذاشتی دور گردنش و موفق شدی.

یه طور ناگهانی یه باد سرد دیگرو حس کردی و صدای بسته شدن در حموم رو شنیدی.تو و نایل نتونستین به بوسیدن هم ادامه بدین و  تو درو مقداری که بتونی لویی رو ببینی باز کردی.

لویی اینجا چیکار میکنی؟" پرسیدی.

اوه،معذرت میخوام عشقم.فکر کردم نایل تو حمومه آخه پایین پیش  ما  نبود"اون گفت.

"خوب راستش.." شروع کردی به حرف زدن قبل از اینکه احساس کنی دستات میلرزه.تو برگشتی و صورت نایلو دیدی که از شدت خجالت قرمز شده بود  و زیر لبش گفت "لطفا بهش نگو"

برگشتی سمت لویی و گفتی که فقط  خودت تو حمومی.یه نگاه  گیج و کنجکاو توی صورتش دیدی وقتی که حموم رو ترک کرد و درو پشت  سرش بست.

ممنون که  چیزی بهش نگفتی" نایل گفت.

چیزی نیست،من وا قعا باید یه قفل  روی در بزارم"همونطور که به سمت نایل میرفتی گفتی.

ولی  اونوقت دیگه من نمیتونم بیام تو عزیزم"همونطور که دستشو گذاشته بود دور کمرت اینو گفت.

راست میگی"- (:|)

اون دستاشوخیلی آروم و بادقت به سمت بالای بدنت حرکت داد.این کارو کرد پس  دستش پشت گردنت  بود و اون یکی دستش پایین کمرت.تو لبتو گاز گرفتی و خیلی عمیق توی چشای  مروارید مانند آبیش  نگاه کردی.

هر دوتاتون بدنای همدیگرو پیدا کرده بودین درحالیکه لباتون  روهم قفل شده بود.قبل از اینکه دوتاتون دیگه نتونین نفس بکشین واسه یه مدت آروم و طولانی داشتی توسط اون ساخته میشدی.

خُب،راستش جالب بود"(:|) نایل در حالی که پشتش روی دیوار حموم سرمیخورد گفت.اون نگات کرد که سنگین نفس میکشیدی و دستتو گرفت.تو دستاشو گرفتی و خم شدی تا روی پاش بشینی.او زیر آب گرم که روت میریخت نگهت داشت و تو بهش لبخند زدی.

قسمتی از موهاشو گرفتی از پشت سرش گرفتیو  اونو هل دادی  تا ببوسیش.بعد از اینکه  تونستین خوب نفس بکشین  تو بلند شدیو  بعد اونم کمک کردی.

تو شامپو رو گرفتی و موهاشو شستی(^.^) وبعد بقیه موهای خودتو.

میخوام بدنتو بشورم ، عزیزم" اون در حالی که پشتت خم شده بود تا صابونو برداره گفت.تو اجازه دادی چون خیلی خسته بودی و اون به آرومی صورتتو شست.بعد دستاشو برد سمت گردنت و بعد سینه هات-اونارو  با مراقبت به صورت دایره ای شست(دیگه ببخشید دیگه :|) تو لبخند زدی و اون شستنتو تموم کرد. 

همونطور که خودتو آب میکشیدی،اون سریع خودشو شست و آب رو بست.او حموم اومدی بیرون  و دو تا حوله گرفتی.بزرگتره  رو دادی به نایل و اون گفت:

(:|میتونم حوله تو ببینم؟میخوام یه چیزی بهت نشون بدم" تو حولتو دادی به نایل و اون انداختش روی زمین خیس(کرم داره  

نایل واسه چی اون غلطو کردی؟!" با عصبانیت بهش گفتی.به جای عذرخواهی حوله ای که بهش داده بودیو  دورش پیچید و بعد به طرفت اومد.

پس باید اینکارو میکردم" تقریبا زمزمه کرد و تو رو تو حوله مقابل خودش پیچید.در حالی که که دستاتو دور  بدن سرد و خیسش  زیر حوله  گرم  پیچیدی لبخند زدی.نگاش کردی و هلش دادی تا دوباره ببوسیش ،ولی  در مقابل  اون از حوله اومد بیرون و گفت"صبر کن.اینجا نه!

اون حوله رو دور تو پیچید،بلندت کرد و از حموم بردت بیرون و آروم گذاشتت روی تخت.ملافه رو کنار زد و  گذاشتت  وسط تخت.حولرو از روت برداشت و درحالی که کاملا لخت بودی روی تخت رهات کرد.

اون رفت تو حموم تا حولرو بزاره تو سبد لباسا و بعد برگشت روی تخت پیشت.روی هردوتاتونو پوشوند  و تو رو زیر ملافه به خودش نزدیکتر کرد.

چحالا  دقیقا چه  برنامه ای واسم داشتی داری،چون،میدونی،دیروقته"  با  لبخند گفت.تو بهش لبخند زدی و بدن گرمشو به طرف خودت کشیدی و بوسیدیش و گفتی;

"امشب میفهمی عزیزم"

همونطور که  تورو نزدیک خودش نگه داشته بود چشاتو بستی و بی اراده توی دستای قویش خوابت برد.

_______________________  

:) اینم آخر داستان،امیدوارم ازش لذت برده باشید

;) اگه دوست دارین بازم از این ایمجین های کوتاه بزارم  این داستانو به دوستاتونم معرفی کنید

رأی ونظـــر فراموش نشــــه 

^.^ مرسی از همه اونایی که خوندنو  رأی دادن

Niall Horan Short Imagine(Persian Translation)Where stories live. Discover now