euphoria

27 10 0
                                    

به دختری که دور یکی از میله ها میرقصه اشاره میکنم تا بیاد.
-بله؟
-سفید میخوام.
لبخندی میزنه،میره و چند دقیقه بعد با بسته‌ی کوچیکی که حاوی پودر سفید رنگه کنارم میشینه.
-خدمت شما مستر کیم!
نیشخند میزنم.
-افرین،اطلاعات عمومیت بالاس میشناسی من و!
میخندی و دستش و روی رون پام میکشه.
-کیه که شمارو نشناسه؟
نگاهم و ازش میگیرم و یکم از پودر و روی انگشتم میریزم و نزدیک بینیم میبرم و نفس میکشم.
سرم تیر میکشه و بدنم سست میشه.
لش میکنم و به دختره نگاه میکنم.
-ی کاری کن سرحال بیام!
لبش و گاز میگیره و میخنده.
ی مقدار خیلی کم از کوک و برمیداره و روی لباش میماله.
سمتم میاد و لبش و روی لبم میزاره.لبش و محکم میمکم تا تمام کوکی که روش بود وارد دهنم شه.
عقب میره و با چشمای خمارش بهم نگاه میکنه.
-چطور بود؟سرحال اومدی؟
شونه‌م و بالا میندازم و گوشه لبم و پاک میکنم.
-شاید اگه چند تا از دوستات و برام بیاری بهتر شم.
چشماش و میچرخونه و به دوستاش اشاره میکنه تا بیان.
سه تا دختر سمتم میان. خودش روی پام میشینه و به دوستاش اشاره میکنه تا بیان روی مبل کنارم بشینن.
-نه نه نه! اینجا!
دختر موبلوندی که میخواست رو مبل بشینه با حرفم سمتم میاد و سمت راستم میشینه و خودش و تو بغلم میندازه.
-دوستام چطورن؟
نگاهی بهشون میکنم.
-به اون دوتا بگو برام برقصن تا نظرم و درباره‌شون بگم.
ابروش و بالا میندازه.
-خیلی جالبی!
پوزخندی میزنم. به دوستاش میگه تا برقصن و اون دوتاهم بی معطلی بلند میشن و جلوم حرکات سک.سی درمیارن که مثلا رقصه!
دختر مو بلوند دستش و زیر لباسم میبره و قفسه سینه‌م و نوازش میکنه،اون یکی هم روی پام با ریتم اهنگ تکون میخوره.
شاید هرکی الان ببینتم بگه خدای من،چه پسر هوس بازیه و از دخترا داره لذت میبره.
اما نه حقیقتا! من درحال حاضر هیچ لذتی نمیبرم و انگار مغزم پوچه.
لیوان شرابی و دستم میده و میخنده.
-نمیخوری؟
لیوان و از دستش میگیرم و سر میکشم،نمیدونم چند تا لیوان دیگه میخورم اما ترکیب مشروب‌و موادی که زدم به قدری میبرتم بالا که حس میکنم وجود ندارم.
کلافه از گرمای تنم دختری که رو پام نشسته رو هول میدم.
-چی شد؟
به دختر مو بلوند اشاره میکنم تا اونم بره.
-دیگه حوصلتون و ندارم.برید!
دخترا ناراحت از اینکه نتونستن ازم پول بگیرن دور میشن و من دوباره سرم و به مبل تکیه میدم.
گوشیم و برمیدارم و به ساعت نگاهی میکنم.
پیام سوجون روی صفحه خودنمایی میکنه.
«داداش، جیمین اومد گف بابات داره سکته میکنه خودشم همچین حال خوبی نداشت دلم سوخت براش بهش گفتم شاید کلاب باشی،شرمندتم»
گوشی و میزارم تو جیبم و چشمام و میبندم.
نمیدونم چند ساعت میگذره و همش چشمام بسته‌س،هرازگاهی چشمام و باز میکنم و نگاهی به اطراف میندازم اونم در حد چند ثانیه.
کلاب کم کم داره خلوت تر میشه و من هنوزم دوست ندارم برم خونه!
ساعت چنده؟نمیدونم اما فکر کنم نیمه شب و گذشته.
با دستی که روی رونم کشیده میشه چشمام و باز میکنم.
-هنوزم دوست نداری پیشت باشم؟
همون دختری که روی پام نشسته بود باز کنارم اومده،چرا؟خب مشخصه میخواد جیبم و خالی کنه.
پوزخندی میزنم.
-پیشم باشی چیکار میکنی؟
دستش و بالا تر از رونم میاره و روی پایین تنم میزاره.
-هرکاری تو بخوای!
دکمه اول پیراهنم و باز میکنم و دوباره سرم و به مبل تکیه میدم.
-تو نشونم بده چیا بلدی!
بلند میخنده و دکمه‌های لباسم‌و یکی یکی باز میکنه.
لبش و روی گردنم میزاره و تا پایین سینه‌م میکشه.
بدنم بیشتر گرم میشه و اثرات کوک تحریک شدنم و سریع تر میکنه.
دستم و روی کمر باریکش میزارم و به خودم فشارش میدم.
ناله‌ی الکی میکنه و روی پاهام میشینه.
خودش و روی پایین تنه‌م تکون میده و با دستاش روی قفسه‌ی سینه‌م خطای فرضی میکشه.
سرم و سمت گردنش میبرم و عمیق میمکم.
به قدری تحریک شدم که کنترلی رو خودم ندارم و اثرات مواد بدترش میکنه.
محکم گردنش و میگیرم و به عقب خم میکنم.
ناله‌ای میکنه و کمربندم و باز میکنه.
دامن کوتاهش و بالاتر میدم و دستم و روی رونش میزارم.
گیجم و دنیا دور سرم میچرخه اما باز حس میکنم دستش سمت کیف پولم میره.
مهمه؟نه!
پس ادامه میدم و اون شلوارم و پایین تر میکشه تا بتونه باکسرم و تکون بده.
صدای جیمین لحظه‌م و خراب میکنه.
-لعنت بهت تهیونگ!
دختره از روم کنار میره و روی مبل پرت میشه.
چشمام و باز و بسته میکنم تا واضح تر ببینم.
-چیکار میکنی؟
به دختره نگاه میکنه و زیرلب میغره:گمشو!
دختره سریع جیم میزنه و من کلافه و گیج بهش نگاه میکنم.
-احمق نفهمیدی داره جیبت و خالی میکنه؟
بی اراده میخندم و دستم و تو هوا تکون میدم.
-به جهنم!
دستم‌و میگیره و بلندم میکنه.
-با اینکه میدونی اما باز میخوای با همچین کثافتایی سک.س کنی؟
دکمه‌های پایینی لباسم و میبنده و زیپ شلوارم و بالا میکشه.
دستش به پایین تنم برخورد میکنه و ناخوداگاه ناله‌ی ریزی از لبام بیرون میاد.
چند ثانیه مکث میکنه و بعد کمربندم و هم شل میبنده.
-بیا بریم.
من و دنبال خودش میکشه.
-کجــــا بریـــم؟ من باید با یکی بخوابم.
دستم و عصبی فشار میده و با حرص در کلاب و باز میکنه تا بیرون بریم.سمت ماشینش میریم و روی صندلی شاگرد میندازتم.
ماشین و دور میزنه و کنارم میشینه.
کمرم تیر میکشه و لش تر میشینم.
گیج به سقف نگاه میکنم.
-نمیتونم درد دارم.
سرعتش و بیشتر میکنه.
کمربندم بهم فشار میاره و دردم و بیشتر میکنه.
کمربندم و باز میکنم اما سگکش به پایین تنم برخورد میکنه و ناله‌ی بلندی میکنم.
با تعجب سمتم برمیگرده.
چشمای خمارم و بهش میدوزم و لبم و گاز میگیرم.
دستش و دور فرمون سفت میکنه و سرعتش و بیشتر میشه.
چند دقیقه بعد که تو حیاط عمارت توقف میکنیم سمتم برمیگرده.
-همه خوابن بی سر و صدا بیا بریم بالا خب؟برنامم شده هرشب هرشب تو رو از اینور اونور جمع کنم.
سرخوش میخندم و سرم و تکون میدم.
-خب نکن! مگه من گفتم؟بیخیالِ من بابا به زندگیت برس!
یکی از ابروهاش و بالا میندازه و پوزخندی میزنه.
-ایکاش میتونستم بیخیال شم.
پیاده میشه و در سمت من و باز میکنه.
-بیا پایین!
از ماشین پیاده میشم و سمت عمارت میرم اما پاهام سست میشه و کم مونده تا زمین بخورم که بازوم و میگیره.
-چرا اینطوری راه میری؟
میخندم و به پاهام اشاره میکنم.
-نمیان!
دستش و روی سرش میزاره و نفسش و بیرون فوت میکنه.
دستش و زیر بغلم میندازه و کمکم میکنه راه برم.
-نه نه!
وایمیسم و با تعجب نگاهم میکنه.
-چیشده؟
-بغلم کن!
___________
اینم پارت دوم خدمت نگاهتون🔥
.
.
.
ووت،
کامنت،
🤍

𝒀𝑶𝑼𝑹 𝑬𝒀𝑬𝑺.      vmin|minvWo Geschichten leben. Entdecke jetzt