2🏎️

60 17 117
                                    

امشب مهمون تو هستم هات چیلی!

بهار لیام فرا رسیده بود و حالا نوبت به ثمر رسیدن میوه روی صورتش ، "سرخی گونه" های خندانش بود.
توی این لحظه تمام دنیا در نظرش محو و تار بود و تمام حواسش معطوف ریتم نا منظمی بود که از بی وقفه کوبیده شدن قلبش توی سینش ، توی گوشش پخش میشد و لرزشش تا زیر شکمشو هدف میگرفت.

170 تا 180 تا؟

لیام الان ضربان قلبشو بالای این اعداد ارقام میدونست ، لبشو زیر دندونش کشید و خندید از ته دل جوری که تمام اجزای صورتش وادار به فرو رفتن تو چاله ی دلبر کنج گونش کرد.
دستشو برای طرفدار ها ش تکون داد و فرمون یک دستی چنگ زد. حجم هیجانی که توی رگ هاش به جای خون بالا پایین میشید به سختی ، با کشیدن نفس عمیق دیگه ای به سمت هضم شدن 'موقتی 'هل داد.

رادیو شو باز کرد و با دادی که زد خوشحالی شو بروز داد، تنها جمله قابل فهمی که از دهنش بیرون اومد این بود "ما بردیمم!"

این برد براش ارزش والایی داشت و بعد از تمام جون کندناش و زور زدناش ، اون اینجا وایستاده بود روی سکوی پودیوم ، درجایگاه نفر اول زمانی که دستشوروی قلبش گذاشته بود و از ته دل سرود ملی شو با فن هاش میخوند.
اما قبل از اینکه پاش به سکوی پودیوم برسه و مراسم شامپاین بازی رو شروع بکنه بلافاصله توی جایگاه نفر اول توی محوطه پدوک  پرتاب شد و ماشینشو توقف کرد.
با کمک گرفتن از میله های جلویی ماشینش خودشو بالا کشید و و روی ماشینش ایستاد
دست هاشو دو طرف بدنش باز کرد و سرشو به سمت اسمون گرفت یک‌ ثانیه مکث کرد و ثانیه بعد این صدای فن ها بود که اسمشو یک صدا فریاد میزدند .
این سمفونی بی نظیر پیروزی فراری بود و لیام رهبر اوج گیریش.
برای تموم کسایی که نگاهش میکردن دستاشو بهم چسبوند به نشونه تشکر برای تشویق های پی در پی شون اندکی روی کمرش خم شد و با تمام احترامی که برای حضار قائل بود ازشون تشکر کرد.
از روی ماشین پایین پرد و در مقابل دوربین ها مشتشو نرم روی ماشینش کوبید و مشتشو روی قلبش گذاشت.
این فقط احساس عمیقی که اون لحظه تجربش میکرد میتونست به خوبی نشون بده، اون مشت به معنای ما "تونستیم! "و نشوندنش رو قلبش به معنی تشکر از "خودش" و عشق بینهایت ش به "فراری" بود!

قدمی به جلو برداشت و بلافاصله فاصله بین خودش و اکیپ تیم که از پشت میله ها خوشحالی میکردن و صداش میکردند به صفر رسوند و خودشو روشون پرتاب کرد.
مهندس لیام ، و بقیه افراد حاضر توی گاراژ هرکدوم به سهم خودشون کمر لیام توی اغوششون فشردند و بقیه ضربه ای روی هلمت ش زدند و خوشحالی کردند ، فرد توی اون جمع سر سنگین تر از بقیه بود اما اونم به اندازه ای که نیاز بود درست مثل یک رئیس ، جداگانه لیام توی اغوشش کشید و کوتاه فشردش.
این لحظات تا ثانیه اخر ثبت شد، لیام هلمت شو در اورد و در کنار تیم ایستاد، مشتشو به سمت بالا گرفت و لبخند گله گشادی زد.

Le FerrariWhere stories live. Discover now