جین چپ چپ نگاهش کرد
- صبح بخیر حضرت عالی ، بالخره یادتون افتاد یه پسرم دارین !؟ بچم تو اتاق مهمان خوابه
جونگکوک نفس راحتی کشید ولی هوسوک با تعجب نگاهی بهش انداخت و گفت
- تو بچه داری !؟ این یعنی ازدواج کردی !؟
جین رو به هوسوک کرد
- این و ازدواج !؟ نه بابا از این عرضه ها نداره ، کی با اون اخلاقش قبولش میکنه !؟
- هیووونگ !
- کوفت ، مگه دروغ میگم !؟
یونجون کمی خودش رو روی مبل جا به جا کرد
- پس چرا بهش گفتی تازه یادش افتاده بچه داره و فلان هیونگ !؟
جین چشمی چرخوند
- سوهیون درواقع برادرشه
- چی !؟
- خب بزار اینجوری بگم ک....
- هـــیــــونـــــگ
جین نگاهی که چشمای التماسگر جونگکوک انداخت و دیگه چیزی نگفت ، ناخوداگاه جو بینشون سنگین شده بود و کسی چیزی نمیگفت
با شنیدن صدای در نگاه همه به سمت اتاق مهمان کشیده شد
سوهیون کوچولو در حالی که دستش رو مشت کرده بود و به طور کیوتی با دستش چشم راستش رو میمالید ، به طرف پذیرایی اومد
اروم اروم چشماشو از هم فاصله داد و بالخره تونست جمعیتی که روی مبل ها نشسته بودن رو ببینه
با دیدن جونگکوک لب برچید
- ددی
جونگکوک لبخندی زد و دستاش رو از هم باز کرد
- جون ددی !؟ نمیخوای یکم انرژی بهم بدی کوچولوی من !؟
سوهیون دوید به طرفش و خودش رو توی اغوشش پرت کرد بعد دستاشو بالا برد و دور گردن جونگکوک حلقه کرد
جونگکوک نفس عمیقی کشید و عطر خوش پسرکش رو به ریه هاش هدیه داد
- عمر ددی
زندگیِ ددی
دلم برات یه ذره شده بود وروجکم
YOU ARE READING
OUTLAW 🥢
Actionافسرِ پلیس مین یونگی هر شب یه گزارش تکراری درمورد پسر زیبایی که با راه اندازی شوی رقص باعث بسته شدن خیابونای سئول میشه دریافت میکنه و هیچکس جز خودش نمیدونه پشت این قضیه "پارک جیمین" پسرک تخسیه که سال پیش باهاش کات کرده و با شناختی که از اون موچی خوش...