راستی تا به حال آرزوهایت را بغل کردی؟
برای من که خیلی دورند، احتمالا برای همین آنها را نمیدانم یا... فراموششان کردهام. تو چه؟
-شدو(𝑺𝒉𝒂𝒅𝒐𝒘) BTS-shadowIan POV:
تئودورا بیتجربه، کمی خجالتی و اوه... هورنی بود!
همهی این ویژگیها در کنار هم پارادوکس جذابی ساخته بود و جنسیت اون... خب برام تا فرقی با بقیه یه استفاده داشت، فرقی نمیکرد و من جذبش شدم.
تا سرویس بهداشتی راهنماییش کردم و وقتی روی توالت نشست ازم درخواست کرد براش وان رو آماده کردم.
اون که دیشب حمام رفته این همه وسواس برای چیه؟
ازش خواستم لباسهاش رو دربیاره و این کارو کرد.
خوبه، فکر کنم فقط توی حرف زدن بیشترین میزان ترس و خجالت رو داشته باشه که اون هم... شاید به خانوادهش و در اصل پدرش برگرده؟ گفته بود وقتی قرار بود اسم تئودورا رو براش انتخاب کنن بهش گفتن طرد شده، پس احتمالا ضربههای زیادی دیده.
توی وان نشست و وقتی خواستم بهش ملحق بشم چشم غره رفت.
خندیدم و بیتوجه به اعتراض بیصداش تمام لباسهام رو کندم و توی وان رفتم.
- آروم باش تئودورا، فقط میخوام کمکت کنم.کمی نگاهم کرد و بعد آروم گفت:
- تهیونگ صدام بزن.سوالی نگاهش کردم و گفت:
- این اسم رو بیشتر دوست دارم. اسم اصلیمه.سری تکون دادم و همون طور که پشتش مینشستیم گفتم:
- وقتی توی شناسنامه جنسیتت رو زن ذکر کرده بودن اسمت پسرونه بود و حالا برعکس؟
خندید و گفت:
- از عجایب خانوادمه. چون انتظار داشتن بچهی بعدی هم پسر بشه از قبل برام شناسنامه گرفته بودن و من توی شناسنامه پسرم و حتی اسم مادر اصلیم آورده نشده.لبخند زدم و دستم رو سمت داخل رونهای تو پرش بردم که پاش رو بست و با اخطار گفت:
- هی، چیکار میکنی؟لبخندی کنج لبم نشست و گفتم:
- کمکت می کنم دیگه.و صورتش رو سمت خودم برگردوندم و کنار گوشش وسوسه انگیز زمزمه کردم:
- کمک میکنم که لذت ببری.
یکی از دستهام رو به نیپلهاش رسوندم و یکی یکی لمسشون کردم. دست دیگهم رو بین پاهاش بردم که برق گرفته از جا پرید.
- ایان...
- جونگکوک صدام بزن.
YOU ARE READING
Me Or Me | KookV - Vmin
Fanfictionفصل یک پایان یافته؛ فصل دو روزهای جمعه درحال آپ تهیونگ بخاطر مشکلات خانوادگی به انگلیس مهاجرت میکنه. اون نیاز داره برای بهتر کردن زندگیش، با موفقیت مدرک تحصیلی خودش رو بگیره ولی هیچ چیز اونطور که میخواد پیش نمیره. چی میشه اگه استاد جذاب و کرهای...