نگاهی توی آینه کنارِ در استودیو به خودش کرد.
طبق عادت اول دستی به لباسهای سرتاسر سفیدش که مثل همیشه مرتب و اتوشده بودن کشید.
بعد دستی به گوشهای مشکی رنگش که از بین موهای مشکی و خاکستریش بیرون اومده بودن و در نهایت هم دم مشکی و خاکستری بلندش رو توی دستش گرفت و دستی بهش کشید تا تمام موهای نازکش مرتب بشه.
هرچند که فکر میکرد لوسیون جدیدی که مخصوص دم و گوشهاش گرفته بر خلاف تعریفهای زن فروشنده به شدت به درد نخوره و باعث شده موهاش خیلی زبر بشه و این موضوع واقعا چان رو ناراحت میکرد.آهی کشید و ساک ورزشیش رو روی دوشش انداخت. دوباره توی آینه نگاهی به خودش کرد و به سمت در خروجی رفت.
معمولا تا اون ساعت توی استودیوی یوگاش نمیموند و بستن اونجا رو به منشیش میسپرد ولی اون روز استثناعا کار داشت و تا ساعت ده مونده بود.
با زدن کلیدی برق تمام سالن قطع شد و بعد از بستن در و قفل کردنش به سمت خونهاش حرکت کرد.
ترجیحش همیشه پیادهروی بود. چون هم باعث میشد بدن سالمتری داشته باشه، هم از هوای خوب لذت ببره.
مسیر استودیو تا خونهاش هم از یک پارک بزرگ میگذشت پس میتونست از طبیعت هم لذت ببره.همینطور که داشت آهنگ آرومی رو با خودش زمزمه میکرد و به سمت خونه قدم میزد، صدای ضعیفی رو شنید. صدایی مثل ناله؟ انگار یه نفر داشت درد میکشید.
از حرکت ایستاد و با دقت به صداهای اطرافش گوش داد. بعد از کمی دقت متوجه شد صدا از بین چمنها و زیر یکی از درختها میاد.
کیفش با دقت روی نیمکت گذاشت، خم شد و پاچهی شلوار سفیدش رو تا کرد تا با رفتن توی چمنها کثیف نشه و بعد به سمت درختی که صدا از زیرش میومد حرکت کرد.
وقتی به درخت رسید صدای نالهی ضعیف یک گربه رو شنید ولی هرچی نگاه کرد خود گربه رو ندید. تاریک بود و چان با وجود این که هایبرید گربه بود و دید خوبی توی تاریکی داشت بازهم گربه رو پیدا نکرد.
با ریز کردن چشمهاش و دقت زیاد، جسم کوچیک قهوهای رنگی رو دید که داره با بیطاقتی توی گلها وول میخوره.خم شد و برخلاف میل باطنیش که از کثیف شدن دستهاش متنفر بود؛ گربه رو از میون گلها درآورد و بالا آورد. دستهاش رو از بدنش جدا کرد و دورتر از خودش نگه داشت.
چون شاید بنگ چان با کثیف شدن دستش کنار میومد ولی با کثیف شدن لباس سفید یوگاش؟ به هیچ وجه.
برق چشمهای مشکی رنگ گربه رو دید. شاید اون گربه هایبرید نبود و فقط گربه بود.
کمی به گربهی توی دستهاش که هنوز جیغ میزد و چیز واضحی نمیگفت نگاه کرد.کثیف شدن لباسهاش رو به جون خرید و گربه رو توی آغوشش کشید.
«لباسام کثیف شد... بریم خونه بشورمت.»
YOU ARE READING
Black's Swan (chanho)
Fanfictionبنگ چان، هایبرید گربهی مشکی رنگ که صاحب یه استودیوی یوگاست، یه روز وقتی داشت ازسرکار برمیگشت با یه هایبرید گربهی سفید رو به رو میشه که به نظر میرسه به کمک نیاز داره. حالا چی میشه اگه این گربهی سفید لی مینهوی تخس باشه؟ مینهو قراره زندگی چان رو از...