2

10 3 3
                                    

چان هل شده بود. نمی‌دونست چیکار کنه. اون هیچ‌وقت مجبور نشده بود از کسی مواظبت کنه. حالا مینهو مریض شده بود و چان حتی نمی‌دونست چرا این‌قدر نگرانه.

عرض اتاق رو طی کرد و بعد از کلی فکر با مادرش تماس گرفت.
به مادرش گفت که یکی از دوست‌هاش که اومده بود بهش سر بزنه مریض شده و مادرش راهنماییش کرد تا باید چیکار کنه.

بعد هم به پزشک خانوادگیشون زنگ زد تا به خونه‌ی پسرش بره.
اول لباس گشادی تن پسر کرد و بعد طبق گفته‌های مادرش به پاهای پسر جوراب پوشوند و پتو رو تا روی زانوش کشید تا پاهاش گرم بمونه.

بعد هم رفت و یه کاسه آب گرم و پارچه آورد تا پسر رو پاشویه کنه.
مینهو تب داشت و هذیون می‌گفت.
چان سرش رو نزدیک‌تر برد تا ببینه مینهو چی میگه.
اما به جز چندتا فحش و اعتراض چیز دیگه‌ای نشنید.

اون هایبرید داشت توی خوابش هم با یکی دعوا می‌کرد. لبخند محوی زد و با شنیدن صدای زنگ در از کنار مینهو بلند شد.
در رو باز کرد و پزشک رو به داخل دعوت کرد.
مرد بعد از معاینه مینهو به چان اطمینان داد که پسر طوریش نیست فقط به نظر می‌رسه که بدنش شدیدا ضعیف شده، چند وقتی رو گشنگی کشیده و غذای درستی نداشته. حتی خواب درستی هم نداشته و حالا که توی محیط امنی قرار گرفته، بدنش به آرامش رسیده و ضعف خودش رو نشون داده.
براش ویتامین و چندتا آمپول تقویتی نوشت، همون‌جا هم براش یه سرم زد تا حالش بهتر بشه.

و موقع رفتن کلی سفارش کرد تا چان حواسش باشه مینهو غذای مقوی بخوره و خوب استراحت کنه.

سرم مینهو تموم شده بود و چان خودش سرم رو براش جدا کرد. بعد هم یه چسب زخم که روش طرح گربه‌ داشت براش زد. همون‌جا روی تخت کنارش نشست و به پاشویه کردنش ادامه داد.
تبش پایین اومده بود اما هنوز کامل قطع نشده بود.

وقتی تب مینهو کامل قطع شد، چان کمی خیالش راحت شد تا بتونه استراحت کنه. نمی‌دونست دقیقا ساعت چنده ولی احتمالا دیروقت بود. اگر خسته می‌بود نمی‌تونست از اون گربه‌ی تخس با موهای سفید مواظبت کنه تا حالش خوب بشه.

همون‌جا روی تخت کنار مینهو دراز کشید و دمش رو دور کمر پسر حلقه کرد. دست پسر رو توی دستش گرفت و به آرومی خوابید.
از لحظه‌ای که چهره‌ی سرخ پسر رو دیده بود و گرمای زیاد بدنش رو حس کرده بود نگران بود. و حالا آرامشی رو توی قلبش حس می‌کرد که قبل‌تر از این نداشتش.

...
مینهو به آرومی چشم‌هاش رو باز کرد. چراغ اتاق هنوز تاریک بود اما مشخص بود که نصفه شبه. دوباره همون حس شب گذشته رو داشت و چان رو دید که کنارش خوابیده. در حالی که سفت دستش رو گرفته بود و دم مشکی رنگش دور کمر مینهو حلقه شده بود.

پسر نگاهی به دور و بر انداخت و ظرف آب رو روی میز کنار تخت دید.
می‌دونست که مریض شده اما فقط خوابید و حالا مشخص بود تمام این مدت اون گربه‌ی سیاه داشته ازش مراقبت می‌کرده.

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: 5 days ago ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

Black's Swan (chanho)Where stories live. Discover now