Part 1: امگایِ سینره

378 81 204
                                    

چشم‌های ریز شده‌اش خیره به هدفی بود که هر چند لحظه یکبار تکون میخورد و باعث جابجا شدن شاخه‌های درخت بلند و تنومند روبروش میشد.

انگشت‌های دست چپش که روی بدنه کمان قرار گرفته بودن رو کمی باز و بسته کرد و تیر گیر کرده بین گره سه انگشتش بیشتر کشیده شد.
نفس آرومی کشید تا تمرکزش رو حفظ کنه و در آخرین لحظه مناسب برای پرتاب قرار گرفت که...

_جونگکوک کفشدوزک پیدا کردم!

صدای هیجان زده هوسوک باعث شد تیر به طور ناگهانی از کمان رها بشه و به جای برخورد با شاهینی که امگا هدف گرفته بود، به تنه درخت فرو بره.

شاهین از روی درخت پرید و امگای شکارچی ناراضی از ناکامی‌اش چشم‌‌غره‌ای نصیب چهره خجالت‌زده برادرِ بزرگترش کرد.

امگای لیمو با لبخند بی‌گناهی با فاصله‌ از جونگکوک ایستاده بود و کف دست‌هاش کفشدوزکی رو نگه داشته بود که قصد نشون دادنش به برادر کوچکترش رو داشت.

چیزی که قطعا جونگکوک، با تیر و کمان و چاقویی که توسط کمربندش نگه داشته شده بود، علاقه‌ای به دیدنش نداشت و ترجیح میداد جسد اون شاهین رو در حال حاضر داشته باشه.

_هیونگ...

هوسوک چند باری پلک زد و به موجود قرمز و مشکی کف دستش رو قایم کرد تا بیشتر از این موجب عصبانیت برادرش نشه.

_آم... میتونی دوباره امتحان کنی؟

امگای کوچکتر در جواب سوال هوسوک، چشم‌هاش رو چرخوند و به سمت درخت قدم برداشت تا ازش بالا بره و تیرش رو برگردونه.

_جونگکوک میخوای از درخت بری بالا؟ خطرناکه، ممکنه بیفتی!

امگای لیمو پشت سر برادر کوچکتر حرکت کرد و سعی داشت از انجام این کار منعش کنه. در کل هوسوک با طبیعت وحشی و نقطه مقابلِ برادرش هنوز کنار نیومده بود. امگای لیمویی به نیمه لطیف و پر از زیباییِ طبیعت علاقه بیشتری داشت، به آداب و رسوم قبیله و پک پدرشون اهمیت بیشتری میداد و این دقیقا برعکس چیزی بود که در برادرش ریشه پراکنی میکرد.

جونگکوک، با برق برنده و تیز شمشیر اخت گرفته بود.
به پرواز همراه با پرتاب تیرِ کمانش عادت داشت و بوی خون و شکار دو چیز جدایی ناپذیر از ذات و وجودش بود. در یک جمله، امگایِ سینره، امگایِ میدان جنگ بود؛ نه شایسته برای اینکه در جایگاه لونا قرار بگیره.

هرچند این اعتقادی بود که خودش بیشتر از همه بهش باور داشت.

از تنه درخت گرفت و خودش رو بالا کشید تا جای پاش رو روی شاخه‌های بالاترِ درخت محکم کنه و هیچ اهمیتی به هشدارهای هوسوک نمیداد.

_جونگکوک سقوط نکنی‌ها! جونگکوک اگه بیفتی کمرت میشکنه!

_ساکت باش هیونگ...

𝖡𝖾 𝗆𝗒 𝗆𝖺𝗍𝖾│𝗝𝗶𝗻𝗸𝗼𝗼𝗸 Where stories live. Discover now