داخل اتاق آلفا جئون و لونا، قدمرو میرفت و یک لحظه هم آروم و قرار نداشت.
زیر لب غرغر میکرد و به زمین و زمان و همه آلفاهایی که قصد انتخاب کردنش رو داشتن، لعنت میفرستاد و تا چیدن نقشه قتل و مکعبی خرد کردن گوشت تنشون هم پیش رفت. حتی به اینکه تا چند وقت میتونست گرگهای پکش رو با اون آلفاها سیر نگه داره هم فکر کرد؛ امگایِ سینره خشمگین بود و این از پیچیدن فرومونش در اتاق و تا بیرون راه یافتنش، مشهود بود.برخلاف هوسوکی که مشغول کشیدن پارچه نمناک روی گلبرگ گلهای موجود در اتاق بود و به موضوع فکر میکرد.
_ گرگهای زبوننفهم! اختیار عقلشون رو به حیوون درونشون دادن و فکر کردن میتونن با ما مثل یک عروس رفتار کنن! مراسم انتخاب همسر؟! قبر تک تکتون رو میکنم و از پوست تنتون لباس میدوزم!
_ اگه پدر موافقت کنه که به احتمال زیاد هم میکنه، میخوای این بلا رو سر اون هم بیاری؟
نگاه تیزی حواله امگای لیمویی که به نظر در پرسیدن سوالش جدی بود، انداخت و نفسش رو با حرص انباشتهای بیرون فرستاد. برادرش چطور میتونست انقدر خونسرد باشه؟!
_ کاش جدی نبودی که حداقل میگفتم داری شوخی میکنی، هیونگ!
_ شوخی؟ آخه الان که وقت شوخی کردن نیست، برای ما خواستگار اومده جونگکوکا، چطور میتونی حرف از شوخی بزنی؟
پلک سمت راست امگای کوچکتر با دیدن چهره تاسفبار برادرش پرید و با دهانی باز مونده نگاهش کرد.
کم کم داشت عقلش رو از دست میداد.با باز شدن در، هر دو پسر به سمتش برگشتن که ورود پدر و مادرشون رو در پی داشت.
جونگکوک با بیصبری جلو رفت و میخواست چیزی بگه که دست پدرش بالا اومد و به سکوت وادارش کرد.
امگا به لونا نگاه کرد که با فشردن چشمهاش به نشانه صبر مواجه شد و به ناچار عقب کشید تا خود پدرش به حرف بیاد.
_ فرومونت رو کنترل کن جونگکوک، اون بیرون پر از آلفاست!
_ اگه این بو بهشون رسیده باشه باید بدونن که به نفعشونه زودتر اینجارو ترک کنن!
امگا به نشات گرفتن رایحهاش از خشم اشاره کرد و با اخمهایی در هم روی صندلی نشست.
آلفا جئون با نگاهی به چهره پسرهاش آهی کشید و روی تخت و کنار لونا جای گرفت. موضوعی که قصد مطرح کردنش رو داشت با سوال هوسوک زودتر عنوان شد:
_ شما با این مراسم موافقت کردین، پدر جان؟!
امگای کوچکتر با چشمهایی ریز شده منتظر جواب موند و هر حالت پدرش رو زیر نظر گرفت.
_ بله، موافقت کردم.
صدای مشتی که روی میز کوبیده شد، باعث شد توجه هر سه نفر به نفسهای تند و سرخ شدن چهره امگای سینره جلب بشه، باز هم فرومونهاش کنترل هوای اتاق رو به دست گرفته بودن.
YOU ARE READING
𝖡𝖾 𝗆𝗒 𝗆𝖺𝗍𝖾│𝗝𝗶𝗻𝗸𝗼𝗼𝗸
Fanfiction_ از بین همه آلفاهایی که خواستگارت هستن، به من نفرت میورزی و بقیه رو نادیده میگیری، من به این نوع از اهمیت دادنت هم قانعم، سینره. 𝖢𝖮𝖴𝖯𝖫𝖤: 𝗝𝗶𝗻𝗸𝗼𝗼𝗸, 𝗦𝗼𝗽𝗲. @Spidervictory "چنل تلگرام"