حرف هایم چون ژاله بر رودخانه ی ذهن، ساکن
قلمم چون سرای واژگان بر منشور هستی، روان
درد هایم چون جهان غیب بر آفاق فاش ،نهان
زخم هایم چون جو روزگار بر تار ناس، پوشان
○o。.
حرف هایم چون ژاله بر رودخانه ی ذهن، ساکن
قلمم چون سرای واژگان بر منشور هستی، روان
درد هایم چون جهان غیب بر آفاق فاش ،نهان
زخم هایم چون جو روزگار بر تار ناس، پوشان