part 2

8 6 0
                                    

  با گذاشتن لنز طبیش ،چندباری پلک زد تا دیدش واضح شه،بیشتر مواقع که بی حوصله بود از عینک استفاده می‌کرد مگر مواقعی که میخاست بره مهمونی یا کلاب .

  دستی به موهای نسبتا کوتاهِ پرکلاغیش کشید و نگاهش از آیینه به سوییچ موتورِ روی میزِ دراور افتاد و بی معطلی سوییچ رو با حالت تندی تو دستش گرفت و چند باری با بازیگوشی، روی انگشت اشاره اش چرخوند و در آخر تو مشتش فشرد، بی توجه به کتاب‌های پخش و پلا رو میز مطالعه اش که گویای امتحانِ سخت فردا و حجم زیاده درسای مدرسه اشه ،دستگیره در رو پایین کشید و از اتاق خارج شد تا خودش رو به یه خوشگذرونی دعوت کنه.

  البته این خوشگذرونی،مخصوص خودش بود و تنها چندباری با رفیقاش اومده بود.

  می رفت کلوبِ همجنسگراها و به خودش اجازه می داد تا با کسایی که مثل خودش نگاهِ متفاوتِ اطرافیان رو تحمل میکنن، خوش بگذرونه.

  درسته که کسی مستقیما تو مدرسه به خاطره گرایشش اذیتش نمی‌کرد اما همیشه میتونست اون نگاه لعنتیِ انالیزگر و عجیبشون رو روی خودش حس کنه و این آزارش میداد، همه ی حرفایی که تو خلوت دوستانه اشون میزدن یا پچ پچ و شایعه هایی که پشت سرش میشنید، اینا آزاردهنده بودن و کاری میکردن که بخاد جایی بره تا همه مثل خودش باشن و براشون دیدن دوتا پسر که باهم معاشقه میکنن و لاس میزنن عجیب نباشه.
  .
  .
  فریادی از هیجان کشید و بی توجه به آدمایی که بهش برخورد میکردن، به تکون دادن بدنش با ریتم اهنگِ بلند کلاب ادامه داد و گاهی از نوشیدنی الکلی سبکش مزه مزه میکرد،پسر برخلاف رفیقاش با الکل رابطه چندان خوبی نداشت و خیلی زود مست میشد، برای همین ترجیح میداد به جای نوشیدن، برقصه و به معاشقه های پسرای دورواطرافش نگاه کنه؛ دستایی دور کمرش پیچید که باعث شد برگرده و چهره ی خمار و مستی رو مقابلش حین رقص ببینه، باوجود اینکه از مزاحمت دستای پسر مست خوشش نمیومد با این وجود خودش رو با ریتم اهنگ تکون داد اما وقتی اون دستا روی باسنش نشستن تا پایین تنه هاشون رو به هم بماله، سرشو سمت گوش پسر برد و داد زد تا صداش به مغز خاموشش برسه : برو تو یه اتاقو خودتو خالی کن پسر، من هرزت نیستم.

  مشت آرومی به شونه اش زد و با لبخند کجش دستای بی رمق و محتاج پسرو از بدنش کنار زد و از اونجا دور شد تا پسر از سر مستی بهش گیر نده؛ باید هوسوکو پیدا می‌کرد، پسر خاله اش رو!
  .
  .
  .
  .
   ورودشون به اون فضای شاد و دیوونه بار،باعث شد تمام حواسش رو جمع کنه و چشماش تک به تک آدم ها و رفتار هاشون رو زیرنظر بگیره، کلاب بهشت جیمین بود، جایی که میتونست دیوونه وار الکل رو به خونش برسونه و برقصه و صحنه های هات و سکسی رو با چشماش به حافظه اش بسپره.

  صدای کر کننده ی اهنگ و نور های قرمز و بنفش و آبی رو تن هایی که میلولیدن و عده ایشون نیمه لخت بودن، چشمای جیمینو بیشتر مجذوب می‌کردن اما چیزی که بیشتر از همه چشم های مونارنجی رو گیر انداخت، پسرهای خوش هیکلی بودن که تو سکوهای کم فضا به تعداد زیادی،  تو کلوب میرقصیدن و تنها چیزی که بدن لختشون رو میپوشوند،لامباداها و چوکر تو گردنشون بود:چه جوری روشون میشه؟

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: 2 days ago ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

Neglect of death(غفلت مرگ)Where stories live. Discover now