-گیرت انداختمممم
باصدای داد جیمین که همزمان با برخورد محکم در به دیوار اتاق بود ، چشم هاش رو با بدبختی بست.
پسرمونارنجی با ژست از خودراضی ای نیشخند بامزه ای زد و با فاصله گرفتن از در اتاق ،نزدیک برادرش که جلوی آینه ایستاده بود، شد.
-از دیدنم خوشحال شدی نه؟
سوهیئوک با قیافه ی خنثی ای سمتش برگشت: چی فکر میکنی؟!
-میری دیدن هوسوک؟
+احتمالا
-پس میری
+تو مگه نخوابیده بودی؟
-احتمالا اما میدونی که حموم تو اتاق منه و تو ازش استفاده کردی و منم خوابم سبکه
پسربلندتر نگاه دیگه ای به خودش از آینه ی روبه روییش انداخت و سمت پسر کوچکتر چرخید.+ جیمین باید برم
-خب برو کی گفته نری منم باهات میام تنها نباشی
+لازم نکرده
-میخای دوباره بری کلاب ن؟
+که چی مثلا؟
با برگشت سوهیئوک و صورت جدیش،فهمید میخواد بهش زور بگه پس پسرمونارنجی هم قیافه ی جدی ای گرفت و با ابروی بالارفته ای لب زد:چه ریونگ میدونه؟
+با تهدید؟
-تو ام با زور؟
هردوهمونطور که صورت هاشون مقابل هم بود با چشم هایی ریزشده همو بازخواست کردن که سوهیئوک طوری که کمی نرم شده باشه عقب کشید و گوشیش رو از روی میز قاپید.
+نمیتونی خودت با رفیقات بری؟
-به سن قانونی نرسیدم جناب هیونگ و مثل بعضیام رفیقی مثل هوسوک ندارم هوامو داشته باشه.
+خیله خب مثل همیشه فقط کنارم بشین.
-دستور نده ولی باشه
همیشه همین بود،سوهیئوکی که قصد داشت بدون جیمین به کلابی که هوسوک رو اونجا میدید بره و خوش بگذرونن و در اخر برادرکوچیکترش رو هم مجبور میشد با خودش ببره.
+بو میدیا نمیخای بری حموم ؟
-اره جون خودت نخاه دکم کنی، رفتنی نیستم.
هردو با خنده از اتاق خارج شدن اما با بستن محکم در توسط جیمین صدای خنده اشون قطع شد و داد سوهئیوک، سکوت چندثانیه ای رو شکست.
+شکوندیش جیمین.
-در اتاقت یه مشکلی داره باورکن .
+باشه تو راست میگی.
با پریدن یکدفعه ایش، باعث شد، کمر پسر از یهویی بودنش خم بشه و صدای درمونده اش بار دیگه جیمین رو بخندونه.
VOCÊ ESTÁ LENDO
Neglect of death(غفلت مرگ)
Terrorصدایِ جیغ ها بالا رفت و ترس و دلهره بیشتر اوج گرفت نگاه ها با گیجی و ترس به چهره های رنگ و رو رفته ی کناریش میفتاد اما هیچ کس نمیتونست حدس بزنه چی درجریانه و چه اتفاقی افتاده و تنها چیزی که خیلی خوب ازش خبر داشتن، این بود که مرگ از رگ گردن به...