Part 1

12 6 0
                                    

  -گیرت انداختمممم

  باصدای داد جیمین که همزمان با برخورد محکم در به دیوار اتاق بود ، چشم هاش رو با بدبختی بست.

  پسرمونارنجی با ژست از خودراضی ای نیشخند بامزه ای زد و با فاصله گرفتن از در اتاق ،نزدیک برادرش که جلوی آینه ایستاده بود، شد.

  -از دیدنم خوشحال شدی نه؟

  سوهیئوک با قیافه ی خنثی ای سمتش برگشت: چی فکر میکنی؟!

  -میری دیدن هوسوک؟

  +احتمالا

  -پس میری

  +تو مگه نخوابیده بودی؟

  -احتمالا اما میدونی که حموم تو اتاق منه و تو ازش استفاده کردی و منم خوابم سبکه
  پسربلندتر نگاه دیگه ای به خودش از آینه ی روبه روییش انداخت و سمت پسر کوچکتر چرخید.

  + جیمین باید برم

  -خب برو کی گفته نری منم باهات میام تنها نباشی

  +لازم نکرده

  -میخای دوباره بری کلاب ن؟

  +که چی مثلا؟

  با برگشت سوهیئوک و صورت جدیش،فهمید میخواد  بهش زور بگه پس پسرمونارنجی هم قیافه ی جدی ای گرفت و با ابروی بالارفته ای لب زد:چه ریونگ میدونه؟

  +با تهدید؟

  -تو ام با زور؟

  هردوهمونطور که صورت هاشون مقابل هم بود با چشم هایی ریزشده همو بازخواست کردن که سوهیئوک طوری که کمی نرم شده باشه عقب کشید و گوشیش رو از روی میز قاپید.

  +نمیتونی خودت با رفیقات بری؟

  -به سن قانونی نرسیدم جناب هیونگ و مثل بعضیام رفیقی مثل هوسوک ندارم هوامو داشته باشه.

  +خیله خب مثل همیشه فقط کنارم بشین.

  -دستور نده ولی باشه

  همیشه همین بود،سوهیئوکی که قصد داشت بدون جیمین به کلابی که هوسوک رو اونجا میدید بره و خوش بگذرونن و  در اخر برادرکوچیکترش رو هم مجبور میشد با خودش ببره.

  +بو میدیا نمیخای بری حموم ؟

  -اره جون خودت نخاه دکم کنی، رفتنی نیستم.

  هردو با خنده از اتاق خارج شدن اما با بستن محکم در توسط جیمین صدای خنده اشون قطع شد و داد سوهئیوک، سکوت چندثانیه ای رو شکست.

  +شکوندیش جیمین.

  -در اتاقت یه مشکلی داره باورکن .

  +باشه تو راست میگی.

  با پریدن یکدفعه ایش، باعث شد، کمر پسر از یهویی بودنش خم بشه و صدای درمونده اش بار دیگه جیمین رو بخندونه.

Neglect of death(غفلت مرگ)Onde histórias criam vida. Descubra agora