پلتر موسیقی°

84 17 40
                                    

First I held him lightly and we started to dance
Then I held him tightly what a dreamy romance
And I said, "Hey, baby, it's a quarter to three
It's a mess of moonlight, won't-cha share it with me"
"Well," he answered, "baby, don't-cha know that it's rude
To keep my two lips waitin' when they're in the mood"

پسرک دلربا آخرین قطعه از ترانه ی جدیدش رو هم خوند و قدمی از میکروفون فاصله گرفت؛ کمی خم شد و دقیقا طوری که در شأن یک اشراف‌ زاده‌ست با لبخند برای طرفدارانش دست زد و سر تکون داد.

مقابل افرادی که با شیفتگی نگاهش می‌کردند ایستاد و پس از چند بار دست زدن و تشکر های آروم مجددا مقابل میکروفون قرار گرفت.

ته: از تک تک شما ممنونم.

زمانی که خواننده ی جوان شروع به صحبت کرد، دست ها از حرکت ایستادند و همه در سکوت کامل به او اجازه ی حرف زدن دادن.

ته: موزیک جدید من که الان شنیدید به تازگی منتشر شده.

برای ثانیه ای سکوت کرد و سرش رو به دنبال فرد مد نظرش دور سالن چرخواند، پسری که منتظرش بود باز هم دیر کرده بود و بهتر است بگوییم باز هم اجرا رو از دست داده بود.
اشراف‌زاده نا امیدانه نفس عمیقی کشید و با همون لحن قبل حرفش رو ادامه داد.

ته: برای شما عزیزانی که امشب رو افتخار دادین و اینجا اومدید، یک پلتر اختصاصی در نظر گرفتم!

بلافاصله پس از به اتمام رساندن حرفش صدای جمعیت بالا رفت و همه مشغول دست زدن شدن، افتخار دریافت پلتری که با صدای دلنشين پسر پر شده بود نصیب هر کسی نمی‌شد.
پس از گذشت چند ثانیه مجددا صدا ها آروم گرفتند و همه منتظر به امگای نازدار نگاه کردند، هیچ کدام نمی‌خواستند به این فکر کنن که اجرا به پایان رسیده.

ته: برای بار دوم تشکر میکنم که افتخار حضورتون رو به من و بندم "مروارید" دادین.

زمانی که چند قدم عقب رفت دست اعضای بند معروف مرواريد رو گرفت و همگی برای طرفدار ها خم شدند، بلافاصله با نزدیک شدن پرده های قرمز رنگ به هم و پنهان شدنشون از دید مردم شروع کردن به دست زدن.
تهیونگ این بار با ذوق و افتخاری آشکار گفت:

ته: اولین اجرای آهنگ جدیدمون عالی بود!

اعضای دیگه ی بند هم یک به یک به تقلید از لحن خواننده ی گروهشون نظر می‌دادند و پس از مدتی حرف زدن نهایتا از هم خداحافظی کردن.
پسرک هم برای پاک کردن میکاپ و آماده شدن برای ترک بار به اتاق مخصوصش رفت.

همینطور که روبروی آیینه نشسته بود و سرش گرم باز کردن گوشواره ی مرواریدی و صد درصد گران قیمتش بود با شنیدن صدای در اجازه ی ورود داد.
طبق انتظارش "جیمین" وارد اتاق شد و با شرم و قدم های کوتاه کنار دوست صمیمیش ایستاد.

از طرفی تهیونگ برای اینکه مبادا به دوستش احساس بدی منتقل کنه بی خیال گوشواره ها شده بود و با لبخند به امگای مذکر نگاه میکرد.

آهـو°Where stories live. Discover now