فصل 1، بخش 4

40 5 0
                                    

همچنین یادم آمد که چرا ماشینم را پیدا نمی کردم. من در مالدون، کولارادو زندگی میکنم. و اگر تا حالا اسمی ازآن نشنیده اید، درواقع مثل بقیه ی مردم دنیا هستید که اهل مالدون نیستند. ما حتی چراغ راهنما هم نداریم. در این حد شهرمان کوچک است. تنها چیزی که در اینجا اتفاق می افتد، نمایشگاه است، آن هم سالی یک بار. بچه ها احشام خودشان را در آنجا می فروشند، یک کارناوال و یک مسابقه اسب سواری هم در آنجا وجود دارد، و همه اهالی شهر بهانه ای برای مست بودن در کل آخر هفته را دارند.

من کارهای حسابداری را در یک کمپانی حمل و نقل که اداره اش دقیقا روبه روی زمین نمایشگاه است، انجام می دهم. معمولا ماشینم را در پارکینگ آنجا پارک می کنم، و وقتی دیروز از کار بیرون آمدم، یک اتوبوس غول پیکرراه ماشینم را بسته بود. یک لوگوی بسیار بزرگ از برایس تریپ روی اتوبوس بود. برایس تریپ قرار بود که ستاره ی نوپا و معروف کشور باشد، اما، حقیقتا، من تا چند روز پیش چیزی از او نشنیده بودم.( واقعا چقدر می تونه معروف باشه اگه داره توی نمایشگاه مالدون کنسرت می ده؟) مردم داخل اتوبوس احتمالا منتظر بودند که وارد زمین اسب سواری شوند، جایی که قرار بود کنسرت برگذار شود، اما من نمی توانستم راننده را پیدا کنم. حتی نمی توانستم به همسرم دسترسی پیدا کنم چراکه خطوط تلفن به خاطر جمعیت زیادی که وارد شهر شده بودند، اشغال بود.

به همین خاطر من از رییسم خواستم که من را به خانه ام برساند. تازه به خاطر آوردم. فهمیدم که بعدا برای ماشینم یک فکری می کنم. واقعا هم نیازی به آن نداشتم زیرا قرار بود همان شب ایان، همسر خواهرم، من و شاون را به نمایشگاه برساند تا بتوانیم در آنجا بنوشیم، و بعد ما را به خانه بر گرداند.

در هر صورت، آن برنامه ی ما بود.

حالا که در متل استارلایت بودم، تنها، بدون یک ماشین یا یک تلفن، و هنوز هیچ خاطره ای از اینکه چطور به آنجا رسیده بودم نداشتم.

سعی کردم برگردم و همه ی اتفاقات روز قبل را تا جایی که می توانم کنار هم بچینم...

---------------------------------------------------------------------------------------

please tell me what you think

don't forget vote and comment

love you all

Aida

DEAD IN BED ( Persian translation )حيث تعيش القصص. اكتشف الآن