روز دوم از یه هفته!!!
(Mahsa)
آشغالای کف اتاق رو کنار زدم تا بتونم تو اتاق راه برم.. صدای گوشی بلند شد!!دویدم اما یه دفعه یه لنگه یکی از شلوارا پیچ خورد دور پام و با کله رفتم تو تخت...
-آااااخ!!دماغم!!!
نه خیلی هم دماغم کوچیکه، با این ضربه داغون تر هم شد!!!
همینطور که دماغم رو ماساژ میدادم اون گوشی لعنتی رو که بخاطرش این طور شده بودم رو برداشتم!!
یه پیام اومده بود!!
با اعصاب خوردی پیام رو باز کردم:
سلام..
از آهنگ پیشواز خودتون خسته شدین؟!این کد رو وارد کنید تا ....
اعصابم خورد شد و اونو پرت کردم!!خورد به دیوار و شکست!!
دوباره صداش اومد
-دینگ دینگ دینگ دینگ!!
-سگ جون عوضی!!!
پام رو گذاشتم روش و لهش کردم!!!صدای شکسته شدن اسکرینش باعث شد هم خیالم راحت شه هم یه لبخند بزنم!!
با خیال راحت رفتم دراز کشیدم رو تخت که گوشیه شروع کرد به زنگ خوردن!!
گوشی:
All the single ladiesNow put your hands up
Up in the club, we just broke up
I'm doing my own little thing
You decided to dip but now you wanna trip
'Cuz another brother noticed me
I'm up on him, he up on me
Don't pay him any attention
'Cuz I my cried my tears, for
three good years......
گوشی رو گرفتم تو دستام و از وسط نصفش کردم
آخیششششش!!!کتاب -کیمیاگر- رو در آوردم و شروع کردم به خوندن!!هنوز صفحه ی 15 هم رو تو تموم نکرده بودم که زنگ در به صدا در اومد!!
اهمیتی ندادم و دوباره شروع کردم به خوندن!!
دوباره صدای زنگ اومد!!
-ماماااااان این درو باز کننن!!!
اما هیچ جوابی نیومد!!!
-مامااااااااااااااننننن!!!هیچ جوابی نیومد!!!
-زییییینگ!!!
اههههه اینم ول کن نیس!!
مثه اینکه مامان خونه نیس!!!
با همون قیافه از اتاق زدم بیرون، رفتمم دم در!!
-اومددمممممممممممممم!!!!
کلیدا رو چرخوندم و بعد دستگیره رو پایین کشیدم!!!
-عه تویی؟!☺
ز-
-چته؟!؟؟
ز-دماغتتتت!!!
-خو مگه دماغم چشهههه؟!؟
ز-کبود شده
م-اوا واقعا؟!؟!
ز-بعله!!!...نمیزاری بیام داخل!!!؟
م- بیا داخل!!!
اومد داخل نشست رو مبل!!
م-چه شد که پس سالهای دیرین سری هم به ما زدی و ما چشممون به جمال شما روشن شد؟!
ز-همین دیروز دیدمت ها!!
-به هر حال برای من سالهای دیرین حساب میشه!!....قهوه ، چایی، نسکافه، هات چاکلت، آب پرتقال، لیموناد،شیر موز، آب هویج، آب طالبی، آب سیب یا آب؟!؟
ز-هااا؟!؟....
م-کدوم از اینا رو میخوای کوفت کنی؟!
ز-امم....چایی بیار
م-باوشه!!!
فنجون چایی رو گذاشتم جلوش!!
ز-بهت پیام دادم، به گوشیت هم زنگ زدم اما جواب ندادی!!
م-گوشیم به درک تعالی پیوسته!!
ز-منظورت چیه؟!
-وایسا برم بیارمش.. از پله ها رفتم بالا و بعد از یکم راه رفتن تو راهرو رسیدم به اتاق..درشو باز کردم و پس از مدتی کرال رفتن توی لباس ها و آشغالهای روی زمین بالاخره رسیدم به تخت!!گوشی رو برداشتم و بقیه ی راهو زیر آبی رفتم..از پله ها رفتم پایین و به چشمان منتظر زین نگاه کردم!!
نشسته بود روی پله ها!!
ز-بر سر راهت نشینم تا بیایی!!
م- اومدم دیگه!!
گوشی رو نشونش دادم و هنگ کرد!!!
ز-با این چیکار کردی؟؟؟
-هیچی اول زدمش به دیوار شکست بعد پام رفتم روش اسکرینش ترکید بعد نصفش کردم!!!
ز-بریم یکی بخریم!!
م-باوشه!!!!!
رفتم لباس پوشیدم کارتمو ورداشتمو از خونه زدیم بیرون!!
........................................
ز-امیدوارم از این یکی عین آدم استفاده کنی!!
م-بعله بعله!!لامصب گوشی خعلی خوشگلیه!!
ز-عاره دیگه !!!سلیقه توعه!!
م-حالا خوبه گوشیم؟!!
ز-i phone 6 پلاسه دیگهه!!(نکته در اینجا هیچ گونه تبلیغی در مورد شرکت اپل و گوشیه آیفون صورت نگرفته!!)
م-اوا واقعاا؟!!
ز-عاوره!!!
...............................خب پارت خعلی خعلی کوتاهی بود متاسفم!!!
مجبورم بودم!!!
اول مهر رو هم به همتون تسلیت میگم!!!