Iron vs Emotion - Ahmad Shamloo

362 5 1
                                    

آهن ها و احساس

احمد شاملو (الف - بامداد )

براي خون و ماتيك

اين بازوان اوست »

با داغ هاي بوسة بسيارها گناهش

وينك خليج ژرف نگاهش

كاندر كبود مردمك بي حياي آن

فانوس صد تمنا گنگ و نگفتني

با شعلة لجاج و شكيبائي

مي سوزد.

وين، چشمه سار جادويي تشنگي فزاست

اين چشمة عطش

كه بر او هر دم

حرص تلاش گرم همآغوشي

تبخاله هاي رسوايي

مي آورد به بار.

شور هزار مستي ناسيراب

مهتاب هاي گرم شراب آلود

آوازهاي مي زدة بي رنگ

با گونه هاي اوست،

رقص هزار عشوة دردانگيز

با ساق هاي زندة مرمر تراش او.

گنج عظيم هستي و لذت را

پنهان به زير دامن خود دارد

و اژدهاي شرم را

3

افسون اشتها و عطش

«. . . از گنج بي دريغش مي راند

بگذار اين چنين بشناسد مرد

در روزگار ما

آهنگ و رنگ را

زيبايي و شكوه و فريبندگي را

زندگي را.

حال آن كه رنگ را

در گونه هاي زرد تو مي بايد جويد، برادرم!

در گونه هاي زرد تو

وندر

اين شانة برهنة خون مرده،

از همچو خود ضعيفي

مضراب تازيانه به تن خورده،

بارگران خفت روحش را

بر شانه هاي زخم تنش برده!

حال آن كه بي گمان

در زخم هاي گرم بخارآلود

سرخي شكفته تر به نظر مي زند ز سرخي لب ها

و بر سفيدناكي اين كاغذ

رنگ سياه زندگي دردناك ما

برجسته تر به چشم خدايان

تصوير مي شود . . .

4

هي!

شاعر!

هي!

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Aug 08, 2009 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

Iron vs Emotion - Ahmad ShamlooWhere stories live. Discover now