Accomplice (Niall Horan)

Chapter 1

آخرین شیرینی رو هم گذاشتم توی سینی و بردم دادم به جسی

"مرسی عزیزم"

جسی گفت و یه لبخند گرم بهم زد

"من میتونم برم؟"

از رئیسم پرسیدم

"البته عزیزم ... اوه راستی سارا ... اممم ... موفق باشی"

یه لبخند زدم

"ممنون رئیس"

به سمت هتلی که توش میمونم حرکت کردم

"هی سارا"

وای نه ... جیک ...

"بله جیک؟"

"سارا تو الان 3 هفته است پول هتل رو ندادی"

"بهت گفته بودم اگه حقوقم رو بگیرم بهت میدم جیک"

"اما اگه 1 ماه بشه مجبور میشیم از هتل بیرونت کنیم سارا"

"گفتم باشه جیک ... به زودی بهت میدم"

بدون اینکه به ادامه حرفاش گوش کنم رفتم تو اتاقم ... گوشیم رو روشن کردم و کلی میسکال از بریتنی داشتم ... زنگ زدم بهش تا ببینیم چیشده؟

"هی سارا"

"بریتنی؟ چیزی شده که 12 بار زنگ زدی؟"

"اممم ... خب ... میشه امشب بیای با هم بریم پارتی؟ میخوام تو هم باشی که مامانم شک نکنه ... لطفا"

"هی بریت ... این کار خوبی نیست"

"همین یه بار ... قول میدم دیگه جایی نریم"

یه 'پوف' بلند کشیدم

"بااااشهههه ... ساعت 9 میام دنبالت"

"مرسیییییییییی ... منتظرتم"

قطع کردم و پاشدم تا بگردم و یه لباس خوب پیدا کنم ... یه پیرهن سفید دکلته که تنها داراییم بود پوشیدم ... کت مشکی روش رو نگاه کردم و چک کردم تا خوب باشه ... پوشیدمش و یه جفت کفش مشکی بندی پیدا کردم و پوشیدم ... ساعتم رو چک کردم ... 8:30 ... خوبه به موقع میرسم ... یه تاکسی گرفتم و جلوی در خونه بریتنی پیاده شدم ... بهش یه تک زنگ زدم که بیاد پایین

"خدافظ مامان ... خدافظ بابا"

در رو بست و دویید طرفم

"بریم؟ هی ... چرا اینقدر خوشگل شدی؟"

"بیییخیااااال بریت ... خودت که میدونی با این قیافه دهاتی هیچکس از من خوشش نمیاد"

"نه واقعا جدی میگم ... خیلی تغییر کردی"

یه لبخند کوچیک زدم

"مرسی ... تو چرا چیزی نپوشیدی؟"

"آوردم که اونجا عوض کنم ... جلوی مامان بابام نمیتونستم با اون بیام ... خب بریم"

"بریم"

سوار ماشین بریتنی شدیم و رفتیم سمت کلابی که توش پارتی بود ...

...

های گایز

این فن فیک جدیدمه که دارم از نایل مینویسم

خب ... این تازه قسمت اولشه و نایل از 2 یا 3 قسمت دیگه وارد داستان میشه

باید از pary13812002 برای کاورش تشکر کنم

اگه استقبال بشه قسمت بعدی رو میزارم اگر هم نه که پاکش میکنم

مرسی #reyhane_thh