Chapter 2

112 12 0
                                    

من هنوزم با این پارتی موافق نبودم ولی خب به خاطر بریتنی هم که شده اومدم ... اون تنها کسیه که تو زندگیم دارم ... وقتی 12 سالم بود خانوادم تنهام گذاشتن ... وقتی 16 سالم شد خواهر و برادرم ولم کردن و ... الان ... من فقط 19 سالمه و ... نه خونه ای دارم که توش بمونم ... نه کسی که دوسش داشته باشم ... بریتنی بهترین دوستم و تنها کسیه که میشناسمش ...

"الوووو ... سارا کجایی؟"

با صدای بریتنی از فکرام اومدم بیرون

"ها؟ اینجام"

"تو کدوم باغ با کدوم پسر داری قدم میزنی؟"

گفت و یه لبخند زد

"بریتنی ... خودت میدونی من جز تو کسی رو ندارم"

"پیدا میکنی ... حالا پیاده شو که بریم به پارتیمون برسیم"

"باشه"

پیاده شدیم و رفتیم تو کلاب ... من نباید میومدم ... حوصله اینجا رو ندارم

"هی سارا ... بیا بریم یه جایی من این لباسو عوض کنم"

"اممم ... باشه"

دنبالش رفتم تا کمکش کنم ... رفتیم توی یه اتاق که بیشتر شبیه انباری بود

"لااقل میرفتیم توی یه اتاقی جایی ... آخه انباری واسه لباس عوض کردن زیاد به نظرم خوب نیست"

"ببین ... فقط بزار عوضش کنم باشه؟ مهم نیست کجاییم فقط میخوام این لباسا رو عوض کنم"

"باشه باشه ... ببخشید"

لباساشو یکی یکی در آورد و منم از توی پلاستیک پیرهنشو بهش دادم که بپوشه ... اون پیرهن واقعا هیکلشو خوب نشون میداد ... اون واقعا زیبا شده

"خب ... حله ... بریم؟"

"بریم"

لباسا رو چپوند تو کیفشو رفتیم بیرون ... روی دو تا صندلی نشستیم و اون نوشیدنی سفارش داد

"تو نوشیدنی نمیخوای؟"

ازم پرسید و من به نشونه نه سرم رو تکون دادم

"باش"

"بریتتی؟"

"جانم؟"

"یکم پول داری بهم قرض بدی؟"

اخم کرد

"هتل؟"

سرم رو انداختم پایین

"آره"

"سارا من هزار دفعه بهت گفتم بیا پیش ما ... الانم باز همینو میگم"

"نه بریتنی ... نمیتونم ... من آزاد بودنو ترجیح میدم"

یه 'آه' بلند کشید

"چقدر میخوای؟"

لب پایینمو گاز گرفتم

"100 هزار دلار"

برق از سرش پرید

"چیییی؟ چند ماهه ندادی؟"

"1 ماه و نیم"

...

اوخ اوخ ... مرد بچم ... 100 هزار دلار خیلیییییه

من برم بمیرم

#Reyhane_THH

Accomplice (Niall Horan)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora