2

194 30 6
                                    

Sexy , naughty , bitchy ~ tata young
به داستان نمیخوره...ولی اهنگش جالبه...گوش کنید ضرر نداره :)))
**********************
جمله ی سنگینیه اگه بهتون بگم کم اوردم...ولی نه...من حتی هنوز نتونستم عشقمو بهش ثابت کنم...پس واسه کم اوردن زیادی زوده
صدای دستگاه لعنتی که میگفت من هنوز زندم توی سرم اکو میشد و کم کم هوشیاریمو به دست اوردم...حرکت بعدیم باز کردن چشمام بود...مثل همیشه نایل روی صندلی بغل تخت خواب بود...به گلدون گل آفتابگردون روی میز بغل تختم بود...رز - پرستارم - داشت سرممو چک میکرد
- بیدار شدی تاملینسون
- اره رز
- بهش گفتی؟؟
- ای کاش میشد بگم...ولی فک کنم حتی این غده ی لعنتی ام فهمیده وقتش نیست
- من جات بودم بهش میگفتم...اون نهایتا 2 ماه دیگه مرخص میشه...در هر حال...گل افتابگردونو خانوادت برات اوردن...و...رو میزو نگاه کن و بگو دیگه چی میبینی تاملینسون
با حالت سوالی روی میزو نگاه کردم..بغل گلدون بزرگ گلای افتابگردون یه شاخه گل رز آبی بود...یه جورایی انگار میدونم کاره کیه..
-کاره خودشه تامو...شک نکن
- کاره کی؟؟
- جوری تلقین نکن که نمیدونی دارم راجب هری باهات حرف میزنم
نایل : رز بیخیال...این خنگه خدا از کجا باید بدونه هری براش گل اورده...و تازه نیم ساعت پیشم همینجا بود تا لو بهوش بیاد؟؟ ولی مجبوری بردنش
- تو مثلا خوابی زردک؟؟ اره؟؟
رز : دعوا نکنید پسرا...لویی...از دستش نده...بلند شو و برو باهاش حرف بزن
یه نفس عمیق کشیدم و از روی تخت بلند شدم ولی سرم گیج رفت و دوباره روی تخت نشستم
رز : هی...آروم آروم...گفتم برو بهش بگو...ولی نگفتم بزن خودتو نابود کن که
اومد طرفمو و اروم سوزن سرمو از توی دستم بیرون کشید
با کمک نایل تا دم آسانسور رفتم...سوار آسانسور شدم و دکمه ی طبقه ی پایینو زدم...2-3 دقیقه بعد...من بودم و راه روی شلوغ
- ببین کی اینجاست...پس بالاخره اومدی؟؟
- من؟
- مگه جز تو...کسی ام هست که هری بخواد ببینتش؟؟
- خفه شو کلاری...کجاست؟؟
- اتاقش
سرمو به معنی باشه تکون دادم و راهمو سمت اتاقش کج کردم...رو به روی در اتاقش ایستادم و حرفایی که میخواستم بهش بزنم توی سرم مرور کردم...در زدم با شنیدن صدای بمش که گفت بیا تو داخل شدم
روی تخت نشسته بود و مثل همیشه کتابش رو پاش بود و با یه لبخند به جلوش خیره شده بود
- ممم...سلام؟؟
لبخندش گشاد شد سرشو یکم سمت من کج کرد
- سلام
- خب...راستش...اومدم اینجا ازت تشکر کنم...گل رز قشنگی بود
- کار خاصی نکردم...فقط یه گل رز بود
- ولی واسم ارزش داشت
یکم اون ور تر از تختش وایسادم...کتابشو بست و گذاشت رو میز بغل تخت و اروم از رو تخت اومد پایین و دستشو دراز کرد
- بیا جلو تر
رفتم جلو...جوری که بتونه لمسم کنه...دستش روی سینم بود...قلبم داشت از سینم میزد بیرون
- چرا...قلبت این شکلی میزنه؟؟
- چ..چه شکلی؟؟
- نمیدونم...انقدر تند و بی نظم
آب دهنمو قورت دادم و اون دستمو گرفت و کشید طرف تخت
- بیا بشین
نشستم کنارش رو تخت
- خب راستش...شاید تو منو نشناسی...ولی من....من از همون موقعی که اینجایی میشناسمت هری...و فکر کنم دیگه وقتشه که بهت بگم

I will beWhere stories live. Discover now