Part4

1K 151 23
                                    

-لويىىىىىىى
-ليام به خدا تقصير من نيست نايل گفت سر شما شرط ببنديم
لى-نايلللل
-ليام باور نكن نظر خودش بود
-كافيهههه
برگشتيم سمت زين كه داشت بلند مى خنديد و به ليام نگاه مى كرد هردومون  به ليام نگاه كرديم
  واااى عجب قيافه اى منو نايل هم شروع كرديم
ليام هم اول با أخم بهمون نگاه كرد ولى بعدش اونم با خنده سرش رو تكون داد
زين-حالا اخرش به نتيجه رسيديد؟؟
با حرف زين برگشتيم سمتش كه ديديم داره با يه لبخند شيطانى به ليام نگاه مى كنه ليام هم سرش رو انداخت پايين و دستش رو كشيد تو موهاش
نى-خبب نه .. زين بگو كدومتون تاپيد
زين جدى شد
-خب واقعا نمى شه گفت كى
- يعنى نوبتى ديگهههه
لى-لويى تو
-اقاى تاملينسون
چشمام تا اخرين درجشون باز شدن و با تعجب برگشتم و پشت سرم نگاه كردم و چشماى جديش رو ديدم كه با أخم نگام مى كرد
-ب بله ؟
هرى-بيا تو كلاس
اينو گفت برگشت و رفت سمت كلاس
نى-اون باهات چيكار داره؟؟؟
صداى عصبانى نايل از پشت سرم اومد هنوزم نمى فهمم چرا اينطورى واكنش نشون ميده
برگشتم و بهش نگاه كردم
-نايل تو يه توضيح بهم بدهكارى؛.
بهش وقت جواب دادن ندادم و رفتم تو كلاس و در رو بستم
نشسته بود پشت ميزش و سرش پايين بود و داشت يه چيزى مى نوشت و موهاش ريخته بودن تو صورتش
-اقاى استايلز
هرى-لوئيس بيا اينجا'.
رفتم و دقيقا كنارش وأيسادم
اون هيچوقت با كسى تنها حرف نزده بود دستام رو كه عرق كرده بودن و محكم مشت كردم
سرش رو أورد بالا و بهم نگاه كرد بازم اون چشماى بى نظير اونا خيلى سبزن
هرى-امروز مى تونى بيشتر بمونى؟؟.
با تعجب و شك بهش نگاه كردم كه صداى خنده ى بلندش توى كلاس پخش شد چشمام رو بستم و اون صدا رو توى ذهنم نگه داشتم اون واقعا بى نقصه حتى صداى خنده هاش
من واقعا نمى دونم چرا اينطورى شدم من هيچوقت همچين حسى به كسى نداشتم
هرى- اوه نيازى نيست بترسى لوئيس فقط مى خوام يه چيزى رو برام بنويسى
سرم رو با خجالت انداختم پايين
- مى تونم بمونم اقاى استايلز
هرى-خوبه

يك ساعت بعد از مدرسه اونجا موندم ناهار نخورده بودم اون سرگيجه لعنتى بازم داشت برميگشت
سرم رو گذاشتم روى ميز و دستام رو محكم گذاشتم رو سرم احساس ضعف كل تنم رو گرفته بود
دستاي گرم يه نفر رو روى دستاى سردم حس كردم ولى نيازى نبود سرم رو بلند كنم
مى دونستم كيه
دستام رو از روى سرم برداشت و من ناله كردم خواستم دوباره دستام رو ببرم بالا كه دستام رو گرفت
هرى- بذار كمكت كنم ؛.
اينو گفت و سرم رو أروم از روى ميز بلند كرد و به سينش تيكه داد و بوى عطر گرمش بينيم رو پر كرد
هرى-بيا اينو بخور ؛.
دهنم رو باز كردم و طعم شير كاكائو رو حس كردم
كمكم كرد همش رو بخورم كم كم حس كردم واقعا دارم بهتر مى شم
هرى-بهترى؟
سرم رو از روى سينش برداشتيم و هنوزم گرما و بوى عطرش رو حس مى كردم به چشماى جديش نگاه كردم
-من واقعا متاسفم
هرى-مشكلى نيست لويى تو مى تونى برى
-ولى
هرى-بقيش رو خودم تموم مى كنم
ديگه نتونستم چيزى بگم اگر اين ضعف مسخره نبود مى تونستم بيشتر پيشش بمونم
لعنتى من از خودم متنفرم ..
بلند شدم و سريع از كلاس رفتم بيرون
درست وقتى پام رو گذاشتم بيرون أشكاى لعنتيم ريختن
اخه چرا اينقدر ضعيفم
دست خودم نبود بلند داد مى زدم و گريه مى كردم من واقعا از اين زندگى بدم مياد
_____________________

امروز قرار شد ليام و زين باهم برن مدرسه از ديروز از نايل خبرى ندارم
توى راه مدرسه رفتم خونشون ولى مامانش گفت نايل قبلش رفته
اون واقعا داره ديوونم مى كنه امروز ديگه مجبورش مى كنم توضيح بده
رفتم داخل مدرسه كه صداى داد بچه هارو شنيدم و ديدم همشون وسط حياط جمع شدن
سريع دويدم سمتشون واقعا حس خوبى به اين نداشتم
از بينشون رد شدم كه از شك دهنم باز موند
نايل و اقاى استايلز داشتن هم رو مى زدن واقعا نمى دونستم چيكار كنم
-لويى ليام درستش مى كنه ما فقط بايد نايل رو از اونجا دربياريم
صداى زين از پشت سرم اومد همون لحظه ليام پريد روى هرى و اونو از پشت گرفت منو زين هم سريع رفتيم سمت نايل كه روى زمين افتاده بود و باهم بلندش كرديم

زين-نايل چيكار كردى؟
زين اينو بعد از اينكه نايل رو روى صندلى نشونديم پرسيد
نايل بلند سرفه مى كرد دستم رو كشيدم روى كمرش و بغلش كردم
-زين ميشه برى ببينى ليام خوبه يا نه؟
زين-باشه لويى ميبينمت
دستش رو برام تكون داد و رفت
-نايل چى شده ؟
نى-ازش متنفرم متنفرم '.
اينو گفت و دستش رو توى موهاش كشيد
-نايل همين الان ميگى چى شده يا ميرم از خودش مى پرسم
تا اينو گفتم يدفعه بلند شدو دستم رو كنار زد
ن-اره برو از خودش بپرس بعدشم براش بيا
چشمام از تعجب باز شد سرد شدن بدنم رو حس كردم
-چ چىىى؟؟؟
ن-خودش گفت خوده لعنتيش گفت كه ديروز بعد از مدرسه چيكار كرديد
-نايل چى دارى ميگى؟؟ '. !
صدام ب زور در مى اومد
ن-اون گفت ديروز چطورى بهش التماس كردى كه بكنتت
نايل بلند داد زد
لرزش بدنم بيشتر شده بود و بغض لعنتى رو دوباره حس مى كردم
-نايل اين حقيقت نداره من فقط چندتا مقاله نوشتم همين
اينو با صدام كه ميلرزيد گفتم
سرش رو بين دستاش گرفت و صورتش خيس شد
دستش رو گرفتم
-نايل چرا؟؟ چرا اينطورى مى كنى؟؟ چرا حرفاش برات مهمن؟؟ من نمى دونم اون چرا اينكارو كرده ولى تو چرا اينطورى شدى تو خيلى فرق كردى
ن-لويى من
دستش رو از توى دستم بيرون كشيد و گذاشت روى صورتش
-نايل خواهش مى كنم
و اون حرفى رو زد كه واقعا انتظار نداشتم

ن-لويى من عاشقتم
.
.
.
.
.
.
.
.
خيلى عذر مى خوام مى دونم خيلى دير شد ... اميدوارم خوشتون بياد ..
❤️All the love ❤️

Believe in love (completed)Where stories live. Discover now