Part15

983 96 6
                                    

Sorry for the late up
Read it with a sad song it can help u to understand it more😊🙌🎶
------------------------------

(لويى)
نفسم تو سينم حبس شد
حس گرماى نفس هرى
دستاى گرمش كه روى شكم و سينم بود
بوى عطر گرمش
همه ى اينا باعث شده بودن نتونم حرف بزنم
صدام در نمى اومد
فكر كنم فهميد چون دستاش رو از زير لباسم دراورد و منو چرخوند سمت خودش
با چشماى براقش بهم خيره شد
بهش خيره شدم
-لويى ويليام تاملينسون عاشقتم
ايندفعه با صداى بلند ترى گفت و پيشونيم رو بوسيد
ه-عاشقتم
صداش رو بلند تر كرد و گردنم رو بوسيد
ه-عاشقتم
بازم بلند تر گفت و يقم رو كشيد پايين و زير گردنم رو بوسيد
خواست لباسم رو بزنه بالا كه دستاش رو با دستاى لرزونم گرفتم
سرش رو اورد بالا و بهم خيره شد
همونطور كه نفس نفس مى زدم دستام رو از موچش تا بازوهاش و بعد از اون تا گردنش كشيدم و دستم رو تو موهاى خيسش كردم و به چشماى قرمزش نگاه كرد
ديگه نمى تونم احساسم رو إنكار كنم
ديگه نمى خوام از دستش بدم
لبام رو روى هم فشار دادم و موهاى فرش رو لاى انگشتام گرفتم
-هرى منم عاشقتم با تمام وجودم عاشقتم
بالاخره گفتم
اولش با چشماى گرد بهم نگاه كرد
انگار شوكه شده بود
زبونش رو كشيد رو لب پايينش و با دهن باز بهم خيره شد
ه-لويى دوباره بگو
أشك تو چشماى سبزش حلقه زد
با عشق بهش خيره شدم و دستام رو دوطرف سرش گذاشتم
-هرى من عاشقتم خيلى وقته عاشقتم
اينو بلند گفتم و أشكام رو صورتم ريختن
اول فقط بهم خيره شد و يه دفعه دستاش رو گذاشت دو طرف كمرم و منو بلند كرد و چرخوند
بلند مى خنديد و گريه مى كرد
انگار نمى دونست دقيقا بايد چيكار كنه
منم نمى دونستم انگار هردومون از شوك زياد ديوونه شده بوديم
بعد از چند دقيقه منو گذاشت زمين
ه-لويى عاشقتم با تمام وجودم
اروم زمزمه كرد و پيشونيم رو بوسيد
-منم عاشقتم
منم اروم گفتم و دستام رو رو سينه هاش گذاشتم
دستاش رو گذاشت رو كمرم و تا روى باسنم كشيد و اونجا نگه داشت
تنم لرزيد
نفسام بلند تر شده بودن
لب پايينم رو گاز گرفتم و ناخواسته به لباش نگاه كردم
رونام رو توى دستاش فشار داد و سرش رو بهم نزديك كرد
دستام رو اروم تو موهاش فرو كردم و چشمام رو اروم بستم
نفساش رو روى لبام حس كردم و

با خاطره اى ناگهانى كه تو ذهنم اومد سرم رو كشيدم عقب و پسش زدم
-نه
خواستم ازش دور شم كه منو از پشت گرفت
ه-چ-چرا
اينو با صدايى كه ميلرزيد گفت
-من
-من خوب نيستم
ه-لويى
-ن-نه ولم كن
خواستم ازش دور شم كه محكم تر منو گرفت
ه-بايد بدونم لويى
اينو اروم زير گوشم گفت
دوباره نرم شدم
اون دوباره همه چيرو به دست گرفت
برگشتم و به چشماش نگاه كردم
-من اونجورى كه فكر مى كنى نيستم

Louis👉past
-لويى خواهش مى كنم يه چيزى بگو
صداى مامان رو مى شنوم كه با التماس ازم مى خواد حرف بزنم ولى من نمى تونم
نمى خوام
از همه چيز متنفرم
از خودم
از بلا و بابا كه منو با خودشون نبردن
از اونايى كه اونارو ازم رفتن
يه ماه ميگذره
از روزه خوبى كه بدترين روز زندگيم شد
از روزى كه عزيز ترينام رو از دست دادم و از اون روز فقط يه جا مى شينم و به روبروم خيره مى شم
دستام پر از رد سرمه
چون غذا نمى خورم مجبورن با سرم بهم غذا برسونن
هفته اول سرم هارو هم از دستم بيرون مى كشيدم ولى الان ديگه هيچ كارى نمى كنم
اصلا هيچ چيزو هيچكس برام مهم نيست
-اوه سلام توماس خيلى خوب شد اومدى
صداى مامانم رو از طبقه ى پايين مى شنوم
-وظيفم بود
صداى يه مرد پس اون توماسه
-پسرم طبقه بالاست
ت-باشه من تنها باهاش حرف مى زنم
بعد از اون هم صداى پاهايى كه از پله ها بالا ميومد
حتما يكى ديگه از اون روان شناس هاى مسخره است كه مامانم مياره تا من حرف بزنم ولى هيچكدوم از اونا نمى تونن كارى كنن
ت-سلام لويى
با شنيدن صداش سرم رو بالا ميارم و بهش نگاه مى كنم
اون بنظر جوون ميومد
بدون هيچ حرفى بهش نگاه كردم
مى دونستم قرار نيست بتونه وإدارم كنه حرف بزنم
هيچوقت

Believe in love (completed)Onde histórias criam vida. Descubra agora