سلام به همه 😌
این اولین فنفیکی هستش که ترجمه میکنم.
امیدوارم خوب ترجمه کنم.فنفیک دارک درباره ی زین هستش و اسمش BROKEN یا شکستش.
اینم قسمت اولش 😁لیام اعتراض کرد :
" زین ، مردم تو زندگیمون میان و میرن "" ما باید قوی باشیم و بجنگیم. " اضافه کرد و پشتم رو نوازش کرد.
"لیام ، چه احساسی داشتی وقتی دنی باهات بهم زد؟ " بهش نگاه کردم.
چشماش رو چرخوند و به زمین خیره شد." پوچ؟ شکسته؟ گم شده؟ " صدام رو بلند کردم. " به خاطر اینکه ، این احساسیِ که من دارم! "
" تو به زمان نیاز داری ... " زیر لب زمزمه کرد درحالی که هنوز به زمین خیره بود." نه " سرم رو تکون دادم " من به زمان نیاز ندارم ، من به اون نیاز دارم ... "
از جام بلند شدم و ژاکتم رو قاپیدم." و این منو میکشه که هیچ وقت نمی تونم دوباره داشته باشمش ، هیچ وقت " با شتاب از خونه ی لیام بیرون رفتم و در رو پشت سرم کوبیدم.
به اسمون خاکستری نگاه کردم. یه قطره اب دقیقا روی لپم افتاد. بارون برای این حال من مناسبه.
به سمت نزدیک ترین پارک رفتم و روی یکی از نیمکت ها نشستم. صورتش ، لبخندش ، لحظه های باهم بودمون تو ذهنم میاد. اما اخرین حرفش تو ذهنم تکرار میشه.
" من تو این رابطه مُردم زین! من دیگه احساس بیشتری تو این راه ندارم. عشقم برا تو تموم شده ... "
اشک هام داشت رو گونه ها میچکید. نور زیادی تابید و طوفانی شد. مردم تو پارک بالا و پایین و به سمت های مختلف میدویدن.
اونجا نشستم. تکون نخوردم. و در اخر هیچکس بهم نخواهد گفت گریه کنم...
من تنهام!