هری:امروز نوبت یکی از شما دو تاست
لویی: من امروز از بچه نگهداری نمیکنم فکر کن یه درصد
لیام :فکر کردی من میخوام نگهدارم من نمیدونم باید با اون موجود به ظاهر پاک چیکار کنم
هری:قرعه کشی میکنیم.
هری اسم لویی و لیام روی کاغذ نوشت و جفت تیکه کاغذ هارو لول کرد و تو دستش تکون داد
هری:زین یکی رو بردار
زین یکی از کاغذ هارو برداشت و باز کرد.
زین:و مراقبت امروز دست لوییه!
لیام :آخیش خدایا شکرت
لویی :وات د هل من نمیخوام
هری:ما قرار گذاشتیم لویی
لویی: اما من از اولش مخالف بودم.
هری:هر چی که بودی امروز نوبت توعه و همه کارات رو روی نوت یخچال نوشتم ما دیگه میریم
لویی :زین مشقام رو بیار
زین دستشو بالا برد به معنی اینکه فهمیده لویی چی گفته وقتی همه رفتن لویی رفت سمت یخچال تا ببینه باید چیکار کنه.
1-تمیز کردن میز صبحانه
2-مرتب کردن رختخواب ها
3-ساعت ده به میس دارو هایی که برچسب آبی دارن بده
4-شیر و فرنی آماده تو یخچال گذاشتم گرمش کن
5-پوشک میس رو چک کن.
6-ساعت پنج باید سوپش رو بخوره
اونم تو یخچاله
لویی:واقعا من باید این کارا رو بکنم و دوازده ساعت این بچه رو تحمل کنم یعنی چی؟
################
در مدرسه
نایل:اون از پسش بر نمیاد
هری: مگه باید چیکار کنه کلا دوازده ساعت باید یه بچه رو نگه داره.
لیام: بچه نه!بچچچچچچچچههه!
هری:مگه اون بچه با تو چیکار کرده جاتو تنگ نکرده که.
لیام:من childphobia دارم
نایل: :-/
لیام:چیه چرا اینجوری نگاه میکنی
نایل: چون تو یه فوبیای علمی هم نداری همش من درآوردی!
لیام:کدومش مثلا
نایل:تو از قاشق میترسی تو از بچه هم میترسی!
زین: لیام تو تا حالا با اون بچه تنها نبودی و فردا قراره باشی
لیام: یادم ننداز
پسرا در کمداشون رو بستن و تو راهرو راه میرفتن
صدای بچه های مدرسه: وایییییییی هری شنیدی قراره تو هانا مانتانا دوست پسر مایلی شه!
هری: :|
صدای بچه های مدرسه: نایل رو نگا شنیدم سه ماه دیوید بکام مربیش بوده!
نایل :😓😓😓
صدای بچه های مدرسه: اههههههه اون لیامه شنیدم قراره بندازنش زندان چون رشوه گرفته.
لیام :😨😨😨
صدای بچه های مدرسه: شنیدم زینم با لیام هم دست بوده!
زین: 😱😱😱
صدای بچه های مدرسه :لویی کجاست؟...... شنیدم بعد دعوای دیروز یارو یه مشت زده به قلبش الان تو بخش مراقبت های ویژه است.
زین نایل لیام هری:rumors
سر کلاس ادبیات:
پسرا سر کلاس نشسته بودن و منتظر بودن معلم بیاد.
معلم ادبیات بر عکس معلم تاریخ معلم خوبی بود و از نظر لیام عالی بود یه معلمه سی و دو ساله به اسم شریل (هاهاها مامان بزرگمونم اومد تو کار)
شریل: سلام بچه ها
لیام:سلامممممممم :-*
شریل یه لبخند به لیام زد و یه چیز رو تخته نوشت
"بینوایان "
شریل: خوب این هفته قراره راجع به این کتاب حرف بزنیم. نایل تو میدونی نویسنده این کتاب کیه؟
نایل:...اممممم.....جنسیتش مرد آیا؟
شریل :آره
نایل: کریس مارتینه؟
زین:اسکل اون خواننده cold play
هری:ویکتوریا سیکرت؟
شریل:نه اما تا یه جایی اسمش رو درس گفتی
لیام :ویکتور هوگو
شریل :آفرین لیام ممنون
لیام:خواهششششش میکننننم
زین از پشت ی دونه زد پس کله لیام
شریل :خب شخصیت اصلی کی بود.
زین دستشو برد بالا
شریل:زین؟
زین: ژان وارژان
شریل:آفرین
هری از پشت یه دونه زد تو سر زین
هری:خرخون بدبخت
شریل :هری توام میتونستی اون سوالو جواب بدی اگر فقط چهار خط از حرف هایی که جلسه پیش گفتم رو مینوشتی.
هری:من هیچ جزوه ای ندارم
شریل :خوب میتونی از لیام بگیری
هری:نه لیام خیلی بد خطه!
شریل: خوب از امیلی بگیر
امیلی یکم جمع و جور شد و به هری لبخند زد اون دختره جذابی بود فقط يكم درسخون بود موهای بلند و قهوه ای و چشای تیره ش همتا نداشت اون موهاش فرفری بود اما همیشه اتو میکشیدشون و دم اسبی میبست شاید اونم جذب هری شده باشه
هری:حتما بعد کلاس میبینمت!
دخترای اطراف امیلی:وای خوش به حالت
اما امیلی به روی خودش نیورد و به شریل نگاه کرد.
زنگ ناهار
زین: نه نه من گوشت نمیخوام بجاش از اون قارچ های کبابی بذارید.
هری: زیتون ایییییی من نمیخوام
لیام :قاشق نه بردارین
نایل:همه ی سس هارو بریز سس مایونز کم زدی
مسئول بوفه: باز اینا اومدن شروع شد!
پسرا داشتن به سمت میزی که همیشه میشستن رفتن هری تا امیلی رو دید به سمتش هجوم برد.
هری:هی لاو میشه جزوه هاتو بگیرم
امیلی: برو گمشو پسره هیز (من فکر کردم این امیلیه جذب هری شده)
هری: خدا شفات بده.
یه ایل دختر: هری بیا جزوه منو بگیر.. نه مال من کامل تره......هری جمعه بیا خونمون با هم درس بخونیم....نه هری بیا خونه ما..
زین: دارن میکننش؟
نایل: اههههههه.....درست حرف بزن دارن بهش تجاوز میکنن!
لیام: هر کاریش میکنن باید نجاتش بدیم...... دخترا برید اونور
ایل دخترا: وای لیام خلافکاره..... فرار کنید...
نایل:😂😂😂
زین:😝😝😝😝
لیام: زهر مار نیشتونو ببندید
نایل زین :😓😓
هری: دستت درد نکنه نجاتم دادی
زین:اون دختره چرا اینجوری کرد؟
هری:چی بگم قاطی داره!
لیام:به نظرتون لویی داره چیکار میکنه
لیام اینو گفت و سر میز نشست.
نایل: به نظر من الان میس داره موهاشو میکشه روش بالا میاره وقتی بریم خونه با نوع داغون و چندش آوره لویی رو به رو میشیم.
لیام:اما به نظر من هر حرکتی که میس انجام میده لویی داره یه فحش میده.
هری:😂😂😂😂
زین:امیدوارم نرینه به خونه
نایل: توام در هر شرایطی فکر پاکیزگی محل زندگیتیا!
نایل اینو گفت و ناگت مرغ رو با ولع خورد
و لویی داره چیکار میکنه.......
########
قسمت بعد میگم داره چیکار میکنه
چرا انقدر کمید دست اونایی که کامنت میذارن درد نکنه من جوابشون رو میدم خودشونم میدونن
Anita§
YOU ARE READING
Missing
Fanfictionپنج تا پسره هیفده ساله که بعد از دست دادن پدر مادرشون تصمیم به زندگی با هم گرفتن و میخوان زندگی عادی خودشون رو داشته باشن اما زندگی هیچ وقت عادی نمی مونه زندگی اونها وقتی تغییر میکنه که توی یکی از روزهای پاییزی در خونشون به صدا در میاد پشت در...