Megans POV:
من اونجا وايساده بودم تا جاستين حرف زدنشو تموم كنه. بعضيا از من چندتا سوال پرسيدن. من به بعضياشون جواب دادم و سر بعضى از سوالايى كه نميدونستم چى بگم، توقف كردم.
من هنوز ايستاده بودم. من به دستم نگاه كردم و جاستين هنوز دستمو نگه داشته بود.
وقتى جاستين كارش تموم شد، جاستين منو به خودش نزديكتر كرد و منو توىِ ماشينش گذاشت و رانندگى كرد.
من از توى آينه به پشت نگاه كردم و هنوز فلش دوربين ها اونجا بودن. من يه نفس عميق كشيدم و به جاده نگاه كردم.
"تو خوبى؟ شبيه اينه كه امكان داره تو هر لحظه بيهوش بشى. تو ترسيده بودى؟" اون گفت
"چى؟ نه. نه واقعا. من مطمئن نبودم چى بگم؛ پس ساكت موندم." من گفتم و نميخواستم كه اون بفهمه كه من واقعا ترسيده بودم.
"خب داريم كجا ميريم؟" من گفتم
"بيا به يه پارك آروم بريم و بيشتر حرف بزنيم. مى تونيم؟"
"حتماً....باشه پس!" من گفتم. داشتم سعى ميكردم كه اذيت كننده نباشم.
*توى پارك*
ما روى تاب نشستيم و تاب خورديم و حرف زديم. پسر، جاستين خيلى بامزه بود. خنده ى من توى كل پارك اِكو ميشد.
خب اين اونقدرا هم بد نبود. من بايد قبول ميكردم .
Justins POV:
واو. اين دختره داشت جالب ميشد. من ميدونستم كه ما داشتيم الكى قرار ميذاشتيم ولى من فك كنم شايد واقعا من از اين دختر خوشم مياد.... واقعى
*چند هفته بعد*
Megans POV:
خداى من. من خيلى براى امشب استرس دارم...جاستين و اسكوتر گفتند كه منو جاستين ميخوايم كه اينو به صورت رسمى به رسانه ها اعلام كنيم... اين يعنى من داشتم با جاستين به VMAs ميرفتم...من نميدونستم كه چى بپوشم... و پدر و مادرم...اونا فك ميكردن كه من دارم شوخى ميكنم. ولى من به اونا توضيح دادم و اونا يكم عصبانى شدن ولى اونا بعد يه مدت واسشون عادى ميشه.
مليسا و درك خيلى خوشحال بودن...
من سه ساعت آخرُ رو انتخاب كردن لباس صرف كردم. بيشتر سلبريتى ها لباس هاى چند هزار دلارى مى پوشيدن... و خب اين VMAs هست پس من ميتونستم لباس معمولى بپوشم. ولى نميدونستم كه جاستين و اسكوتر اينو قبول ميكردن. پس من تصميم گرفتم كه به جاستين تكست بدم. من زمانو چِك كردم و ديدم كه زمان آزاد جاستين بود.
YOU ARE READING
Fake date (persian translation)
Romanceاسمم مگانِ و من ١٨ سالمه. زندگى من تماماً عاديه. مامانم پرستاره و پدرم توى مايكروسافت كار ميكنه. من تنها بچه ى خانواده ام و من در لس آنجلس به دنيا اومدم. من سال قبل از دبيرستان فارغ التحصيل شدم و هنوز دارم فكر ميكنم كه چيكار كنم..... چيز باحالى كه...