part3

283 29 18
                                    

The Black life:

+بهش دست نمیزنی لعنتی فهمیدی؟؟

بلک با تمام توانش داد زد قبل اینکه بدون توجه به درد توی دستش دوباره یه مشت محکم حواله ی  صورت اون لعنتی کرد.
میتونست بوی نفرت انگیز الکل رو حس کنه:لاشخور کثافت!!
یه مشت دیگه و صدای جیغ اون دختر چشم عسلی بلند شد:ولش کن بلک!!
ولی هه!نه این جمله برای زمان عصبانیت بلک اصلا کار ساز نبود.مخصوصا عصبانیت از کسی که اصلا انتظارشو نداشت.
دختر دامن پیراهن آبیش رو بالا گرفت تا بتونه بدون هیچ‌مانعی با کفش های مارک چرمش که از پاریس تا کینگزبری همراهش بودن به سمت اون بدوه و بتونه جلوی قاتل شدنش رو بگیره.
موهای به هم ریخته اش و کبودی های روی دستش و بدنش همه گویای ماجرا بودن و بلک نمیتونست اینو تحمل کنه.این براش غیر قابل هضم‌ بود...!
اون با صورت خونی بی حال روی زمین افتاده بود و کاملا تسلیم برای ضربه های بعدی بلک...
دختر دست بلکو محکم گرفت و مانعش شد.
-بلک لطفا...!!

دختر با التماس گفت و بلک با عصبانیت از جاش پرید وقتی صدای یکی دیگه رو شنید و برگشت:اون پیرمردو ول کن دیک!تو چطور موجودی هستی که...همه مون میدونیم داری ظاهر سازی میکنی!!داری نقش بازی میکنی.یه بازی راه انداختی نه؟؟همه ی اینا کار خودت بوده لعنتی!

بلک عرق روی پیشونیشو‌ پاک کرد و ابروهاشو بالا انداخت.
اونو ول کرد و با پوزخندی که ناشی از عصبانیت بود یه سمت اون پیرمرد که بیهوش اون گوشه افتاده بود و یک طرفم یه جوجوی گستاخ و زبون دراز
+هی بچه...بهت یاد ندادن کارای دیگران  فقط مخصوص خودشونه؟؟
کون تو تو کار من جا نمیشه جوجو..!
بلک جلوی اون پسر ایستادو همون طور که با عصبانیت بهش نگا میکرد پوزخند زد.

برگشت و به دختری داشت با ترس بهش نگاه میکرد نگا کرد.

* +بیانکا+(Bianca)...بیا از اینجا بریم.
+بیانکا به معنی سفید و درخشانه+
اون پسر چشم ابرو مشکی با پالتوی چرمش سمت دختر رفت.پالتوشو در اورد و روی دوش اون دختر انداخت.
واو!چه رمانتیک!!
بلک خندید:اون هیج جا نمیاد...جای اون همین جاست فهمیدی؟؟
خب...از نظر بلک همین طور بود...نمیدونست چرا ولی فقط میدونست که نمیخواست اون مرد اونو ازش دور کنه...

*اوه...اینو کی به من میگه...؟صب کن ببینم...آها!فگه کینگزبری!لقبتو یادم اومد بلک!!
همین پرویی برای یه افنجار دیگه کافی بود و همین طور برای اینکه چند ثانیه بعد لباسای گرون قیمتش روی زمین خاک گرفته کشیده بشن و چند تا مشت نصیبش بشه!!

-بلک !!
+تو چیکارشی ها؟؟کدوم کیری هستی که جرات میکنی وایستی جلوی من و بهم لقب بدی حروم زاده؟؟
دستاشو دور گلوی اون حلقه کرد و بهش هوای کافی برای حرف زدن رو نداد.

-بلک داری میکشیش!!!

+گم شو کنار !!

بلک دخترو پس زد و محکم تر فشار داد تا بتونه بیشتر زجرش بده.اون لایقش بود!به خاطر لقبی که به بلک داده بود و به خاطر همه ی کارایی که تو کینگزبری کرده بود فقط برای اینکه بلک ارامش نداشته باشه.

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Mar 28, 2017 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

The Fault In Her NameWhere stories live. Discover now