آ: لویی من نمی خواستم... منظورم اینه که نایل دوست پسرم نیست ما فقط هم کاریم
دلم واسه لویی سوخت وقتی دیدم اشک تو چشم هاش جمع شده و داره به بغض بهم نگاه می کنه.
ل: آماندا من تو این مدت به هیچ دختری جز خواهر و مادرم و فامیل هامون نزدیک نشده بودم. فکر می کردم تو با وجود نفرتت از من آدمه قابل اعتمادی بودی. وقتی قول می دادی تا آخرش بودی ولی انگار عوض شدی. محیطی که توش قرار داری تو رو عوض کرد. من باورم نمیشه واقعا.
آ: لویی می فهمی داری چی میگی؟ اولا من تو شرایطی نیستم که بخوام عوض بشم و در ضمن من و نایل فقط همکاریم. الان درک می کنم چون هم عصبانی ای و هم ناراحت و امیدوارم وقتی آروم تر شدی با هم صحبت کنیم.
کت مشکیمو برداشتم و به دو تا پسری که پشتم بودن هیچ توجهی نکردم و فقط با چشم هایه خیس اون جا رو ترک کردم.
.....
_آماندا دخترم میشه بیای پایین. دوستت منتظرته.بابام به آرومی پشت در اتاقم گفت. خیلی دوست دارم که اون می دونه باید به حریم خصوصی دخترش احترام بزاره.
ولی باید حواسم باشه که الان 2 نصفه شبه و من دوستی ندارم که این ساعت بیاد.
آ: بهش بگو بیاد تو اتاقم بابا.
داد نزدم چون می دونم بابام همین پشته و خوب نیست این ساعت با صدای خیلی بلند صحبت کنم.
بلد از 1 یا 2 دقیقه صدای در زدن رو شنیدم و در رو باز کردم. باید حدس می زدم که یه خل و چل باشه.
لویی با اون چشم های آبی بهم خیره شده بود.
آ: خیلی ممنون که بهم کمک کردی از شره اون خلاص بشم.
ل: خواهش می کنم. البته دوست ها همیشه از این کار ها واسه هم می کنن. البته اگر تو بعد از اتفاقاتی که تویه دبیرستان افتاد رو فراموش کرده باشی و حد اقل بخوای من رو دوست خودت حساب کنی.اوه البته که لویی تاملینسون دشمنی مسخره و اتفاقاتی که تو دوران دبیرستان افتاده بود رو یاد آوری می کنه. ما اون موقع بچه بودیم و فقط به این فکر می کروم که یکی اون یکی رو شکست بده. بیخیال اینکه داریم به بقیه و حتی خودمون آسیب می رسونیم.
ترجیح دادم به این حرفش اهمیت ندم.
آ: قول میدم این لطفت رو جبران کنم لویی. می خوام اینو بدونی که منم آماده ام تو هر شرایطی به تو کمک کنم و واقعا خوب میشه اگر هردوتامون دشمنی مسخره دوره دبیرستان رو فراموش کنیم و الان مثله دو تا همکار با هم دوست باشیم.
لویی قبول کرد و بعد از اون خدا حافظی کرد و گفت اگه دیر تر از این برسه مامانش از نگرانی خود کشی می کنه.
فکر نکنم الان بتونم بخوابم چون در هر حال نیم ساعت دیگه باید بیدار بشم.
رفتم سمت حموم و ترجیح دادم یه دوش آب سرد بگیرم تا بتونم سره کار سر حال تر باشم.
......
وارد بیمارستان که شدم نایل رو دیدم. طبق ادامه نقشه ای که کشیده بودیم الان باید باهاش صحبت کنم.آ: سلام دکتر هوران
با لحنه خیلی سرد و خشکی جوابم رو داد. خب فکر کنم کار عذر خواهی و توضیح دادن سخت تر شده و از الان یه حسی بهم میگه قراره اخراج بشم.
KAMU SEDANG MEMBACA
stay with me (L.T)
Acakstay with me آماندا مک کال دختری است که در خانواده ای معمولی متولد و بزرگ شده. یک برادر بزرگ تر به اسم آستین و یک خواهر دو قلو (غیر همسان ) به اسمه آنیکا دارد. در سن 22 سالگی فارغ التحصیل شد و در یک بیمارستان خصوصی شروع به کار به عنوان یک پرستار کر...