چشاشو كه بسته بود خودشو دست بو سپرد ..
آه .. كاش همه ى وجودش ميتونست بو بكشه...
سعى كرد خودشو غرق كنه تو اون حال و هوا ...
همين كارم كرد ...
بيشتر كه غرق شد تونست اون بوى لذت بخشو تشخيص بده،،.
بوي سوختن بود!!!
ديدي وقتي چيزيو اتيش ميزني چه بويي داره؟!
دقيقن همون بو رو حس ميكرد...
چقد لذت بخش...
گرماي شديدي تو تك تك سلولاش حس كرد و دوست داشت اتيش بگيره ...
بي اختيار پاهاش يه تكون خورد ...
مثه وقتايي كه خواب ميبيني از يه جاي بلند پرت ميشي پايين :)))
به هرحال !!!
بلند شد :)
انگار اون بو مثه يه معجون بود كه بهش قدرت ميداد...
اكسيرِ قدرت شايد ...
پاهاش خش خش ميكردن همچنان ولي اون چيزي رو حس نميكرد ...
سرش درد ميكرد همچنان ولي اون چيزي رو حس نميكرد...
مغزش خالي و سفيد بود همچنان ولي پر و اتشين بود براش ...
اروم اروم به راه افتاد
چشاي خمارش بسته بود و اون بوي سوختن چراغ راهنماش بود...
ذهنش كه نه ولي قلبشو تسخير كرده بود و هي ادامه ميداد...
زبونش ديگه خشك نبود و ميتونست تكونش بده :)
افراد سايكو اين چيزارو كه به نظر ما غير عاديه ، لذت بخش ميبينن :)
شايد هنوز شك داشت كه اون يه سايكوه ...
بووووووم !!!
و يهو محكم خورد به ديوار و جسم بي روح و خشكش رو زمين نقش بست ....شرمنده بازم طول كشيد
چه طور بود به نظرتون ؟ ^___^
راستي كلي مرسي واسه دلگرمياتون 💜
ال د لاو 💫
![](https://img.wattpad.com/cover/95503193-288-k661949.jpg)
VOCÊ ESTÁ LENDO
Craziness of a sadism
Mistério / Suspenseهمه يه فضاي گنگ تو ذهنشون هست!اگه اون فضاي گنگ به واقعيت تبديل شه ...