منو تو واتپد و اینستا با اسم وارنوکس میشناسن یا میشناسید.
شاید بدونید شایدم ندونید ولی این اولین داستان من که محتوی همجنسگرایی داره نیست و تقریبا توی همه ی داستانام یه ردی از ال جی بی تی پلاس هست!
عایدی خودم
warnoxهستش به داستانام سر بزنید ، خوشحال میشم.
و اما در مورد این داستان که اولین همکاری من با این پیجه
خب اسمش «ما به ماورا تعلق نداریم » هستشو باید بگم که زوجی که توشه لزبین هست و یه کاپل دخترونه داریم (گیرلز پاور😊)
من توی این داستان سعی کردم یه سری واقعیت رو بیان کنم ، منظورم اینه که بیخیال هیچکس تو زندگی واقعی در حالی که به سمت جلو راه میره دستش رو با افتخار بالا نمیبره و ابراز خوشحالی نمیکنه(فکر کنم بگیرید چیو میگم منظورم صحنه ی آخر برک فست کلابه 😂 )
خلاصه که من میخوام یه زوج واقعی رو به تصویر بکشم و از دغدغه ها حرف بزنم و امیدوارم شما بخونید و تحمل کنید.ژانر داستان: درام، عاشقانه
به هر حال برای این که یه خلاصه داستان یا یه چیزی تو مایه های مقدمه داشته باشید⬇
داستان دو زن میانسال (تقریبا ۳۲-۳۴ ساله) به نام های کِیت و سارا که به بعد از یه رابطه ی طولانی مدت هر کدوم به صورت جداگانه به این نتیجه میرسن که اونطور که باید عاشق هم نیستن و با این نتیجه گیری مطمعنا رابطهاشون به چالش کشیده میشه.
در این میان خاطراتی از گذشته ی اون ها بیان میشه و شما رو به این فکر وا میداره که «وای اون ها عاشق هم بودند» و این فکر شاید درست به نظر برسه چون اون ها عاشق هم بودند و بذارید راوی داستان یه چیزی رو اسپویل کنه :
بله اون ها عاشق هم بودند.اصلا عشقی که واقعی باشه از بین میره؟
توجه: این داستان در واقع یه فَن پلات هستش چون چندتا از شخصیت هاش واقعی هستن مثلا :
Sara Jahansoos Shahi
در نقش سارا واکِرو
Kate Moening
در نقش کِیت پوردی
Harry Styles
در نقش یکی از نقاش هایی که سارا باهاشون کار میکنه
Bella Thorne
در نقش آسترید زیمِر منشی ِ کِیتrachel shelley
بعدا میفهمید کیهخلاصه که امیدوارم خوشتون بیاد و بخونید داستان رو😊