پادشاه ب خوبی میدونست ک فرزند بزرگترش ، وارثش ، تنها پسرش یه پسر بی عرضه ی دست و پا چلفتیه !ُکنت رادرفورد با شرمندگی ب اطلاع پادشاهش رسوند ک
"متاسفانه ولیعهد جوان در اسب سواری یا شمشیر زنی یا تیر اندازی مهارت چندانی ندارند. باید من رو ببخشید اعلیحضرت ولی من در آموزش ایشون از چیزی دریغ نکردم !"" چ پیشنهادی دارید جناب کنت ؟ پرنس هرولد نمیتونه با این وضعیت شأن مقامش رو حفظ کنه ! باید راه حلی وجود داشته باشه ! "
پیش نهاد کنت رادرفورد این بود : " برادر گرامی شما حاکم کنونی ایرلنده و همونطور ک می دونید مردم ایرلند دائم در حال شورش و طغیان هستند
ب نظر من تجربه جنگ و سرکوب شورشیان ایرلندی میتونه تجربه ی خوبی برای شاهزاده ی جوان باشه ! "
.
.
.
.
.
.
.کوتاهه
ولی کلیت داستانو بیان میکنه!
ب طور کلی هری آدم خوشگذرون و بی عرضه ایه و برای اینکه یکم تجربه کسب کنه اونو میفرستن ایرلند ک تو سرکوب شورشیان شرکت کنه و ....
YOU ARE READING
Royal // L.S. Persian //
FanfictionLarry مسوول آموزش های نظامی شاهزاده بالاخره گفت " ب نظر من تجربه جنگ و سرکوب شورشیان ایرلندی میتونه تجربه ی خوبی برای شاهزاده ی جوان باشه ! "