Beaten and Bruised, Black and Blue

3.4K 602 274
                                    


توی چند هفته‌ی بعد کتک ها برای لویی مکرر تر شدن. اون هنوز هر روز با هری قدم میزد و اونا تنها قسمتای شادی آور روزاش بودن.

اون تونسته بود کبودی‌ها رو از هری پنهان کنه چون حمله کننده هاش مطمئن میشدن هیچوقت اونو از جایی نزنن که علائمش مشخص بشه؛ برای اینکه خودشون و لویی رو از اجبار برای توضیح دادن نجات بده.

لویی خیلی میترسید که به کسی بگی چون چی؟ اونا در بدترین حالت تعلیق میشدن و بعد وقتی برمیگشتن لویی رو حتی بدتر‌ میزدن، و لویی فک نمیکرد بتونه با اون کنار‌ بیاد.

بدنش همین الانشم داشت از تمام خستگی جوابش میکرد.

یه روز خاص بود که بدنش دیگه تسلیم شد.

هری داشت طبق معمول اطراف مدرسه توی هوا پرسه میزد و منتظر لویی بود که از کلاسش بیرون بیاد. اون کنار پنجره‌ی لویی پرواز کرد تا یه سری بهش بزنه، یا فقط برای اینکه زیباییش رو تحسین کنه، ولی کسی لازم نبود اینو بدونه، و متوجه شد لویی اونجا نبود

با سرعت پایین اومد تا روی بالکن کلاس فرود بیاد و درهای شیشه‌ای رو باز کرد

تمام دخترای توی کلاس شروع کردن به زمزمه کردن و ریز خندیدن در حالی که به بدن بدون بلوزِ معمول هری نگاه میکردن. اون هیچوقت بلوز نمیپوشید چون بالهاش رو اذیت میکردن.

معلم سریعاً به دخترا گفت که ساکت شن و به سمت هری برگشت " چیکار‌ میتونم برات بکنم هری؟" اون با احترام پرسید. هری حرفی نزد و فقط با دستش به سمت صندلی خالی لویی اشاره کرد. و معلم بلافاصله منظورشو فهمید ازونجایی که بیشتر آدمای توی محوطه درباره‌ی هری و لویی میدونستن.

" لویی امروز نیومده و زنگ نزده که بگه مریضه" اون جواب داد.
هری سرشو برگردوند تا به زین نگاه کنه با نگرانی که به روشنی روز توی صورتش بود.

زین یه نگاه مثل مال خودش تحویلش داد و تنها کاری که زین کرد  این بود که انگشت اشارشو بالا آورد و اونو روی طول گردنش کشید و بعد تمام وجود هری با عصبانیت پر شد‌.

هری درباره‌ی نگرانی هایی که طی چند هفته‌ی گذشته برای لویی پیشرفت داده بود به زین اطلاع داده بود.

متوجه تغییرات کوچیک لویی وقتی هر روز قدم میزدن شده بود. متوجه این شده بود که لویی یکم آرومتر راه میرفت و از درد ناله میکرد وقتی سعی میکرد گونه‌ی هری رو ببوسه.
بعضی وقتا لویی حتا نمیتونست روی پنجه‌ی پاهاش بایسته بنابرین هری مجبور میشد به پایین خم شه تا لویی بتونه بوسش کنه.

هری هیچ نشانه‌ای از متوجه شدن نشون نداده بود چون نمیخواست لویی احساس ناراحتی کنه. هری و زین توسط نامه با هم در ارتباط بودن تا زین بتونه هر چیزی که درباره‌ی لویی میفهمید رو به هری بگه. و هری بتونه نگرانیهاش رو بیان کنه و مشورت دریافت کنه.

Wings (l.s Mpreg) [persian translation]Where stories live. Discover now