part2

131 8 2
                                    


زنگ بالاخره خورد
در کلاس باز شد بچه ها دونه دونه از از کلاس میومدن بیرون

”اون فرق کرده مثل گذشته نیست ”

خودمو اروم کردم
من نمیتونم تا اخر عمرم ازش فرار کنم

نفس عمیقی کشیدم
به خودم اومدم
راهرو خالی بود
به کلاس نگاه کردم چند نفر تو کلاس اومد

*اون دهن فاکیتو ببر لیام*

صدای اشناشو شنیدم
داخل کلاس شدم
صدای کفشام داخل کلاس پخش میشد
اون چند تا پسر به سمتم برگشتن البته اونم جزوشون بود
اون نیشخند همیشگیش رو صورتش نقش بست

امیلی_اومدم درباره ی پروژه حرف بزنیم

بالاخره حرف زدم‌سعی کردم که هیچ ترسی نداشته فک کنم موفق شدم

هری_الان کلاسم شروع میشه ....بعد از کلاسم حرف میزنیم

امیلی_باشه

نفس عمیقی کشیدم خیالم یه جوری راحت شد

به سمت در کلاس حرکت کردم

هری_مراقب خودت باش لولیتا

*هری*

لیام_اون کی بود

هری_یه دوست قدیمی

لویی_لولیتا!!

هری_سرتون تو کار خودتون باشه

لویی_بهتره که بریم الان رابینسون دیوونه میاد

(د.ا امیلی)

تو کتابخونه هیچ کس نبود من فک میکردم من فقط از کتاب خوندن متنفرم

هری_بشین

برای درست کردن پروژه تصمیم گرفتیم که بیایم کتابخونه

امیلی_خب من برای پروژه تصمیم گرفتم که بین این موضوع ها عکاسیو انتخاب کنم ...چند تا نمونه هم اوردم برای سالای قبله

سرم پایین بود سعی میکردم اصلا بهش نگاه نکنم جوری حرف زدم که اصلا خودم متوجه نشدم

هری_خبه

با صدای بمش زمزمه کرد

هری_تو هنوز ازم میترسی لولیتا

نــفــس گــرمــش بــه گــردنـم مــیــخــورد

امیلی_مــنــو بــا ایــن اســم صــدا نکن

هری _امــا تــو ایــنــو دوســت داشــتی ...لولیتای من

نــفــس گــرمــش  بــه گــردنــم مــیــخــورد
از روی صــنــدلــیــم بــلــنــد شــدم
بــه ســمــت در رفــتــم

هری _جــوابــمــوگــرفــتــم

****_

امیلی_یعنی  چـی نــمــیــشــه ...
من مــیــخــوام بــرگــردم نــمــیــخــوام ایــنــجــا بــبــونــم

Black Life H.S +18Where stories live. Discover now