من کجام؟

2.5K 200 7
                                    

لیام پین جزء پولدارترین های لندن و همچنین مشهور تریناش بود.اون هرچیزی رو که توی دنیا میخواست بدست میورد....هرچیزی.
حتی اون پسر چشم کاراملی ای که هر روز با اسپری هاش یه جارو نقاشی میکرد و لیام تغییر چهره میداد تا اونو زیر نظر داشته باشه.

امروز هم مثل همیشه اون با خیال راحت اسپری رو در آورد و تا خواست نقاشیو شروع کنه یه نفر با دستمال مرطوبی جلوی دهنشو گرفت.زین هم از ترس مقدار زیاد هوایی رو توی دهنش برد و کم کم بیهوش شد....

حدود چند دقیقه یا چند ساعت گذشت تا پسر بهوش بیاد و به اطرافش نگاه کنه.
زین اول به خودش نگاه کرد و دید حسابی کثیف شده و همچنین اتاقی که توش بود نیاز به گردگیریه حسابی داشت.البته اتاق نبود بیشتر مثل انباری بودش.

"من کجام؟نکنه منو دزدیدن تا بدنمو تیکه تیکه کننو تو بازار سیاه بفروشن؟یا شاید میخوان انقد کار ازم بکشن تا بمیرم"
زین با افکار خودش لرزید و بلند شد تا به سمت در بره اما پاهاش سست شدن و افتاد.

همونجا دراز کشید و وقتی صدای پیچیدن کلید تو در شنید تو جاش نشست.یه مرد خیلی گنده و سیاه پوست با کت و شلوار رسمی وارد شد و زین به خاطر وضع لباسای خودش معذب(؟) شد.

مرد گنده یه تک سرفه کرد:خب آقای زین جباد مالیک شما از این به بعد برده لیام جیمز پین هستین.
زین بخاطر رک بودن مرد چشاش گشاد شد:چی به همین راحتی که نمیشه منو بگیرین بعد بگین بردم
مرده نیشخند زد و زینو از جاش بلند کرد:راست میگی نمیشه ولی میشه خریدش که.
بدنش لرزید:منو از کی خریدین؟
مرده زینو انداخت رو کولش و اون شرو کرد به دست و پا زدن.
زین:مردیکه دیلاق(ینی دراز:|)ولممممم کننننننن ازتون شکایت میکنممممم
محکم به پشت کمر مرده میزد و داد و بیداد میکرد.
بعد از اینکه از چند تا راهرو گذشتن وارد یه اتاق شدن و زینو روی تخت گزاشت
zayn*

وقتی گزاشتم روی تخت یکم سرم گیج رفت و فهمیدم جیغ داد کردن فایده نداره برا همین دست به سینه نشستم و تا مرده از اتاق رفت به نفس راحت کشیدم ولی زود یه چند تا زن اومدن تو که از لباساشون معلوم بود خدمتکارن.

یکیشون که لباس دستش بود بهم نگاه کرد و لبخند زد:پسرم زود برو تو حموم و دوش بگیر تمام بدنت شیو کن چون ارباب از کثیفی بدشون میاد.

اخم کردم:به من چه اربابتون از چی خوشش میاد از چی بدش میاد؟اصن حالا که بدش میاد انقد کثیف میمونم که پرتم کنه بیرون
خانومه کنارم نشست و یه نفس عمیق کشید:عزیزم کاری رو که میگم انجام بده وگرنه ارباب تنبیهت میکنه ها
بدنم لرزید.تنبیهم میکنه؟ینی میخواد شلاقم بزنه یا همچین چیزی؟

حسابی ترسیده بودم ولی به روی خودم نیوردم و رفتم تو حموم حدود یه ساعت اون تو بودم و لذت میبردم.اگه یکی درو نمیزد که بیام بیرون عمرا از اون حموم که حتی از خونمونم بزرگ تر بود دل میکندم.

یه حوله دورم کردم و چند تا خدمتکار اومدن دورم موهامو سشوار کشیدن,مدلش دادن و کلی کارای دیگه.

چشامو با چشمبند بستن و تا خواستن اعتراض کنم یه چیزی مثل توپ توی دهنم گزاشتن و بندشو از پشت بستن...
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
منتظر ووتاتون هستم👐❤👅

Lolipop🍭  Ziam mayn💛❤Where stories live. Discover now