پسر بلوند.

234 29 3
                                    

شاید اون آینه خبر داشت..همون که جلوش ایستادم و فهمیدم دیگه نمیتونم شاد باشم! ولی اون می دونست که قراره هوا سرد شه ؟ درست همونجوری که دوست دارم؟
از پشت میز بلند میشم و با قدم های لرزون به طرف پیشخون می رم..اون میز چوبی قهوه ای رنگ با عکسای روی دیوار پشتش به شدت فریبنده و خیره کنندست دقیقا مثل پسر بلوندی که اونجا ایستاده..چهرش یه شاهکار هنریه! جوری که میتونی لباسای دهه 50 و 60 رو تنش کنی و تا آخر عمر ازش عکس بگیری.
_آماندا رفته؟
می پرسم..میدونم رفته..میگفت اگه یه روز بیای و ببینی نیستم یعنی رفتم..ازش می پرسیدم کجا؟..سکوت می کرد و من از گرماش می سوختم!
_آمم ببخشید..من تازه اومدم اینجا کسیو نمی شناسم،وایستید تا بپرسم..
میگه و قدم بر میداره تا بره و از کسی بپرسه..
_هی..نمیخواد
برمیگرده و‌همزمان شونه هاشو بالا میندازه..
_من یه قهوه میخوام..کسی نیومد سفارش بگیره..
میگم و یه قطره اشک از چشمم پایین میاد..با تعجب نگاهم میکنه..سعی میکنم به زور لبخند بزنم..
دیکهد! تو دلم بهش فحش میدم..اون جای دوست دخترمو گرفته..ولی نه آماندا از اول میخواست بره..پس تقصیر اون نیست..شایدم باشه! اصلا تقصیر منه!
_اسمت چیه؟
مغز و زبونم همزمان با هم کار میکنن و من به این هماهنگیشون لعنت می فرستم!
لباشو از روی تعجب جمع می کنه:
_دین.
بهش لبخند میزنم و دوباره از چشمم اشک میاد این دفعه بیشتر از یک قطره
_حالت خوبه
_آره فقط سردمه!
میخنده و بین خندش میگه :
_سرد؟
_خب..قهوه گرمه میدونی.
قهوه گرمه؟فکر میکردم فقط آماندا گرمه.. با اینکه به زور تحمل میکردم ولی دلم برای گرماش تنگ شده..
_من قهوه نمیخوام..آمم.میشه یه چیز سرد بهم بدی؟
_سرد چیزیه که دوست دارم.

All the love.C

StAy [LGBTQ+]Where stories live. Discover now