" بو میدی."
رو تخت نشستم تا یه نگاهی به بهترین دوستم هیو که یه حالت چندش آور رو صورتش بود و داشت با دماغش ور میرفت بندازم . موهای بلوند تیره اش داشت چکه میکرد ، پس مسلما تازه دوش گرفته.دو هفته از وقتی که نامزدمیو بهم زدم میگذره و من پیش هیو و دوست پسرش کریس میموندم.
آره
هیو گِیِ . این یه ننگ کامله برای تمام دخترای جهان چون اون واقعا خوش قیافس. شما هیچ موقع تشخیص نمیدین که اون گِیِ چون اون اصلا دخترونه یا جور خاصه دیگه ای رفتار نمیکنه ، در واقع ، صدای مردونش و حرکات مردونش حتی جذابترش میکنه. اون خیلی قد بلند نبود اما باشگاه رفتن و مراقبت از بدنشو دوست داشت. این موضوع نمایانه ، و اون راحت میتونست مدل Calvin Klein بشه. موهاش کوتاه بود و اون معمولا به حالت بهم ریخته درستشون میکرد. لازم نبود خیلی خودشو خفه کنه که خوش قیافه به نظر برسه.( اینجوری راحتتر فهمیده میشه (: )
حتی شلوار ورزشی با یه تیشرت تنگ باعث میشد (اونقد خوب به نظر برسه که ) روی کاور مجله ظاهر بشه.
من بازومو بردم بالا. اوکی، اون به یه نکته ای اشاره کرد؛من بوی گند میدادم!" یالا ! اون ماتحت خوشگل کوچیکتو تکون بده و برو یه دوش بگیر !" هیو دستمو گرفت و هولم داد تو نزدیک ترین حمام.
"ماتحت ؟" چشامو چرخوندم .همیشه وقتی کلمه های بریتیش استفاده میکنه اذیتش میکنم.
"پایین ، کون ،کفل ... هرچیزی که تو صداش میکنی ، دوست آمریکایی خوشگلم.
وقتی تو حموم بودیم، هیو پشت سرم ایستاده بود همونطور که به خودم تو آینه نگاه میکردم." اَه " ناله کردم. موهام چرب و بی حال بود ، و به صورت گوجه ای بهم ریخته بالا سرم بسته بودم و پوستم افتضاح به نظر میومد.
" میدونی منظورم چیه ؟" سرشو تکون داد." تو خیلی بهتر از اینی ، امیلی." هیچ نگرانی تو صداش نبود؛ به سادگی شرح دادن یک حقیقت.
آه کشیدم." متاسفم هیو ، این دو هفته اخیر مثه یه باری لاغر رو دوشت بودم ..."
هیو دهنشو کج کرد و با همون لبخند همیشگی رو صورتش که به من میزد." تو باید به این زمان افسردگیت خاتمه میدادی ، تو نه برای من نه کریس باری نبودی، اما این بوی گند داره غیر قابل کنترل میشه."
لبخند زدم و با خجالت سرمو تکون دادم. رک بودنشو دوست داشتم. اون همیشه نظراتشو بیان میکرد مهم نبود که تو کی و در چه جایگاهی هستی. البته ، این همیشه باعث دردسرش میشد، اما شخصیتشو خاص میکرد. اون معمولا خیلی بامزه بود ، برا همین وقت گذروندن باهاش لذت بخش بود.اون و کریس یک سالی میشد که با هم بودن. کریس عکاس بود. دقیقا مثه هیو نمیتونستی تشخیص بدی که اون گِیِ ؛ چهار شونه با عضله های دوسر معرکه. بیرون کار کردنو هم دوست داشت. خجالتی تر بود و یه خرده جدی، اما اگه واقعا باهاش آشنا میشدی ، اون و هیو زوج خنده داری به نظر میومدن.
أنت تقرأ
Prince With Benefits (Persian Translation)
عاطفيةاین ممکنه که عاشق بشی, وقتی که تمام دنیا دارن به دقت داستان رمانتیک تو رو آشکارا ، یا بدتر ، در انتظار به پایان رسیدن نگاه میکنن ؟ یا این همون پایان خوب و خوشیه که امیلی آرزوشو داره ؟