می پرسیدی درون کدام چاله گیر کرده ام.
چه می گفتم؟ می گفتم درون خلائی دست و پا می زنم که هیچ وقت پر نبوده؟ می گفتم دارم غرق می شوم و دست و پا زدن بی فایده است؟یا شاید لیوانی چای به دستت می دادم و تماشا می کردم که چگونه دستانت دور لیوان حلقه می شود و آرزو می کردم که ای کاش من جای تمام چیزهایی بودم که لمسشان می کردی.
روی صندلی حصیری تکیه می زدی و دست هایت را بهم قلاب می کردی. اصلا لازم نبود حرفی بزنی. تو را مثل یک کتاب باز می خواندم.
جو می پرسید: اینجا چه می کنی؟ هیچ چیزی برای تو نیست و عملا معلقی.
به انعکاسش در آینه نگاه می کردم.
می خواستم بگویم: روابط بی سر و تهی شکل می دهم که خودم هم نمی دانم به چه درد می خورند. و احتمالا به زودی خواهم رفت.اما به جایش می گفتم: زندگی می کنم، جو.
و زندگی چه اسم سخاوت مندانه ای بود که برای رنج کشیدن گذاشته بودم. این حقیقت که اگر می رفتم، آب از آب تکان نمی خورد، آزارم می داد.
می گفتی: اینجا مثل یک دریاست. آخرش تو را می بلعد و دست و پا زدن هم فایده ندارد.
می دانستم که آخرش غرق می شوم. درون ذخیره ی نامحدودی از پوچی غوطه می خوردم و هیچ کس حتی خبر نداشت.
روزها که از تخت بیرون می آمدم، چشم هایم سرخ و بیدار بودند. منتظر یک زلزله که تمام زندگی ام را بهم بریزد.
مادرم می پرسید چرا شب ها نمی خوابم.
مثل هزاران سوال بی جواب دیگر، این را هم همیشه بی جواب باقی می گذاشتم.دنیا هزارتا سوال بی جواب دارد. برای چه کسی اهمیت داشت که چرا شب ها نمی خوابیدم؟ هیچ کس هیچ چیز از من نمی دانست و همه فکر می کردند که می دانند.
همیشه من می ماندم و آزادی ای که برای ما نبود. من می ماندم با حرف هایی که توی گلویم خفه می شدند و هیچوقت رنگ زبانم را به خودشان ندیده بودند.
زندگی نه سر دارد و نه ته.
از هرکجایش که شروع کنی درد دارد و هرجا که تمام کنی کلی حسرت پشت سرت قطار می شود.
برای چه کسی اهمیت دارد که به خاطر چیزی که دست خودت نیست محاکمه می شوی؟
برای چه کسی اهمیت دارد که تو پر از فریاد های خاموش می شوی؟[برای جو آلنده و کسی که همیشه من را می خواند.]
___________________
ممنونم بابت این که حسی که از خوندنش بهتون دست می ده رو می گین :*💙
+اگه می دونین کسی هست که از خوندن این جور چیزها خوشش میاد، لطفا بهش معرفی کنین. ممنون.
YOU ARE READING
For joe
Non-Fictionبرای کسی که صورت نداشت و از همه کسانی که صورت داشتند، زیباتر بود.