24

643 80 28
                                    

زین چشمهاش رو برای بار هزارم چرخوند وقتی باز نایل وراجی کرد و تو کارش فضولی میکرد. "خب پس اون کیه لرد فرماندار؟" زین بهش تشر زد "برای بار آخر میگم نایل سرت تو کار خودت باشه" و بعدش به هری اشاره کرد بره داخل عرشه

"واو. واو. آروم رفیق, این جا کشتی منم که دستور میده" نایل جسورانه گفت و زین دوباره براش چشمهاش رو چرخوند و سم رو کشید جلوی خودش و نشست روی زانوش و شروع کرد به تکوندن و مرتب کردن لباس های پسربچه

"این بچه کیه؟" نایل کنجکاوانه پرسید "لباسی داری که بتونه بپوشه؟" زین سوالش رو با سوال جواب داد. "یه لباس گشاد دارم اره" نایل اشاره داد به یکی از زیردستهاش تا براش تیشرت بیارن

"اون بچه کیه؟ آخرین باری که با کارین حرف زدم گفت باید تو و یه مرد دیگه رو سوار کنم هیچی راجع به بچه نگفت" نایل از بالا به پایین سم رو نگاه کرد "اسمت چیه بچه؟" نایل پرسید ولی چشمهای سم فقط به زین خیره بود که داشت لباسهاش رو تمیز میکرد

نایل گلوش رو صاف کرد که جلب توجه کنه ولی چشمهای سم از زین تکون نخوردن, درواقع اون بچه حتی پلک هم نمیزد."اون حالش خوبه زین؟" نایل با نگرانی پرسید و باعث شد زین به سم نگاه کنه "حالش خوب میشه" زین بهش اطمینان داد و گونه ی سم رو نوازش کرد و لباسی که خدمه نایل بهش داده بودن رو تن بچه کرد

وقتی سموئل رفت داخل پیش هری زین از جاش بلند شد و مشکوک به پوزخند نایل نگاه کرد که یه ابروش رو داده بود بالا. "میدونستم این روز میرسه لرد فرماندار" نایل با هیجان گفت "چه روزی؟" زین با گیجی پرسید

"که تو به من ملحق میشی" زین بهش اخم کرد "اره تو رویاهات" نایل چشمهاش رو براش چرخوند "میدونی که همیشه نمیتونی پیشنهاد من رو رد کنی! اونقدر هم مهلت.." زین پرید تو حرفش "برام مهم نیست, من قرار نیست به تو ملحق بشم! ما فقط قرار یه مدت تو کشتی تو باشیم تا بفهمم کجا باید بریم"

"پس تو موقتا به من ملحق شدی!" نایل با خنده گفت و زین بهش چشم غره رفت ولی وقتی دید لبخند امیدوارش از بین نمیره زیرلب غر زد "هرجور دلت میخواد فکر کن" و بعد رفت داخل عرشه و دیمن دنبالش رفت

زین دید که سم به خواب عمیق رفته و هری داره موهاش رو نوازش میکنه, "پس میشناسیش؟" هری پرسید "کی؟نایل رو؟ اون دیونه یکی از اون قانون شکنهای خنگیه که من قبلا گذاشتم فرار کنه!" زین گفت و لباسش رو دراورد و رفت لبه ی تخت پیش هری نشست و آروم سر سم رو نوازش کرد

"اون حتی یه کلمه هم حرف نزده! حتی گریه هم نکرده" هری با چشمهای پر از نگرانی به زین گفت, "یکم بهش زمان بده, چیزی نیست, اون پادشاه آینده ی درسروساس! اون قدرتمنده" زین بهش اطمینان داد و خم شد سر سم رو بوسید و بعد لب هری رو بوسید

"تو بخواب, من الان برمیگردم" زین بلند شد و دید دیمن هم راحت گوشه ی اتاق خوابیده و داره خون های روی صورتش رو با لیس زدن پاک میکنه! "دیمن, مراقبشون باش!" زین دستور داد و دیمن از جاش پرید روی پایین تخت کنار پای سم و تخت تکون خورد

dangerous love (ترجمه)Where stories live. Discover now